انفجار درون

پربارترین و بهترین خوشه ها ی گندم به طرف زمین آویزان هستند.

انفجار درون

پربارترین و بهترین خوشه ها ی گندم به طرف زمین آویزان هستند.

مصاحبه با محمد حسینی‌

محمد حسینی‌: در خانه‌ هم‌ طنازی‌ می‌کنم‌

در چند سال‌ اخیر همواره‌ (محمد حسینی‌)مجری‌ توانا و طناز سیما به‌ عنوان‌ یکی‌ از بهترین‌مجری‌های‌ صدا و سیما انتخاب‌ شده‌ تا جایی‌ که‌امسال‌ از طرف‌ میلیون‌ها بیننده‌ تلویزیون‌، او به‌عنوان‌ نفر اول‌ این‌ حرفه‌ برگزیده‌ شد، همان‌ کسی‌که‌ شب‌های‌ تابستان‌ امسال‌ و سال‌ پیش‌ با اجرای‌خوب‌ در برنامه‌ مهتاب‌ و سلسله‌ مسابقات‌ سیمرغ‌لحظات‌ خوب‌ و شادی‌ را پیشکش‌ همگان‌ کرد.

اجرای‌ متفاوت‌ و شوخی‌های‌ منحصر به‌ فرد اوبه‌ عنوان‌ یک‌ مجری‌ صاحب‌ سبک‌ با توانائی‌های‌ویژه‌ باعث‌ شده‌ که‌ در بین‌ مردم‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌داشته‌ باشد.
با او گفتگویی‌ انجام‌ دادیم‌ که‌ در ذیل‌ آمده‌است‌:

(سیدمحمد حسینی‌) درسیزدهمین‌ روزتابستان‌ 48 در شهرری‌ به‌ دنیا آمد، شش‌ برادر ویک‌ خواهر دارد و از کودکی‌ به‌ خاطرماموریت‌های‌ پدر خانواده‌ زندگی‌ در شهرهای‌گرمسار، فیروزکوه‌، اصفهان‌ و کرج‌ را تجربه‌ کرده‌است‌. وی‌ تحصیلاتش‌ را در رشته‌ فیزیک‌ اتمی‌ به‌پایان‌ رساند و در سال‌ 77 تشکیل‌ زندگی‌ مشترک‌داد، حاصل‌ این‌ زندگی‌ یک‌ پسربچه‌ شیرین‌ به‌ نام‌(محمدعلی‌) می‌باشد.
- محمد حسینی‌، عصبانی‌ هم‌ می‌شود؟
حسینی‌: خیلی‌ کم‌ پیش‌ می‌آید. البته‌ زمانی‌ که‌عصبانی‌ می‌شوم‌ خیلی‌ خاص‌ است‌ و قیافه‌ام‌دیدنی‌ می‌شود.
- چرا خاص‌؟
حسینی‌: به‌ این‌ دلیل‌ که‌ من‌ واقعا عصبانی‌نمی‌شوم‌ بلکه‌ ادای‌ عصبانیت‌ را درمی‌ آورم‌، درکل‌ آدم‌ خونسردی‌ هستم‌.
- چه‌ چیز آرامتان‌ می‌کند؟
حسینی‌: بعد از گذشت‌ مدتی‌، همه‌ چیز رافراموش‌ می‌کنم‌ چون‌ اصولا آدم‌ کینه‌ای‌ نیستم‌.
- همسرتان‌ چطور، ایشان‌ عصبانی‌ می‌شوند یااین‌ که‌ مثل‌ شما بازی‌ می‌کنند؟
حسینی‌: ایشان‌ هم‌ بسیار آرام‌ هستند اما 20درجه‌ شدت‌ عصبانیتش‌ بیشتر از من‌ است‌.
- راستی‌ چطور با ایشان‌ آشنا شدید؟
حسینی‌: توسط بزرگترها!
- پس‌ سنتی‌ ازدواج‌ کردید؟

حسینی‌: بله‌، بزرگترها ایشان‌ را به‌ من‌ معرفی‌کردند، زمانی‌که‌ دیدم‌ از هر نظر با ملاک‌های‌ من‌همخوانی‌ دارد پذیرفتم‌.
- در منزل‌ هم‌ طنازی‌ می‌کنید؟
حسینی‌: خیلی‌ زیاد اما به‌ دلیل‌ این‌ که‌ خیلی‌بی‌موقع‌ به‌ منزل‌ می‌رسم‌ دیگر کسی‌ حوصله‌ این‌شوخی‌ها و طنازی‌ها را ندارد، چون‌ ساعت‌ 2نیمه‌ شب‌ منزل‌ می‌رسم‌ و اصولا تا ساعت‌ 4،5صبح‌ پر انرژی‌ هستم‌ اما معمولا در آن‌ ساعت‌، هم‌همسرم‌ و هم‌ پسرم‌ خواب‌ هستند.
- در کارهای‌ منزل‌ هم‌ به‌ همسرتان‌ کمک‌می‌کنید؟
حسینی‌: اصولا به‌ دلیل‌ این‌ که‌ فرصتی‌ ندارم‌کمتر می‌توانم‌ به‌ ایشان‌ کمک‌ کنم‌، اما از هشت‌سال‌ بعد حتما انجام‌ خواهم‌ داد چون‌ آن‌ موقع‌بازنشسته‌ می‌شوم‌، در حال‌ حاضر هم‌ اگر قرار باشدکاری‌ کنم‌ به‌ بهترین‌ نحو از پس‌ آن‌ برمی‌ آیم‌.
- آشپزی‌ چطور؟
حسینی‌: دست‌پخت‌ من‌ حرف‌ ندارد.
- چه‌ غذایی‌ را خوب‌ درست‌ می‌کنید؟
حسینی‌: غذاهای‌ من‌ منحصر به‌ فرد است‌ واصولا هر چیزی‌ که‌ جلوی‌ دستم‌ باشد درون‌ غذامی‌ریزم‌ و از این‌ رو یک‌ غذای‌ من‌ درآوردی‌درست‌ می‌کنم‌ که‌ اتفاقا هر کسی‌ که‌ خورده‌خوشش‌ آمده‌ و به‌ شدت‌ استقبال‌ کرده‌ است‌.
- یک‌ اتفاق‌ بسیار بامزه‌ای‌ که‌ در کار برایتان‌رخ‌ داده‌، تعریف‌ کنید؟

حسینی‌: اصولا شوخی‌های‌ اساسی‌ من‌ با پشت‌صحنه‌ است‌ و مردم‌ آن‌ را نمی‌بینند. مثلا یکباربرای‌ یک‌ برنامه‌ زنده‌ جلوی‌ دوربین‌ رفتم‌و تا سه‌دقیقه‌ که‌ از شروع‌ برنامه‌ گذشته‌ بود و روی‌ آنتن‌بودیم‌ اصلا حرف‌ نزدم‌ و فقط لب‌ هایم‌ را تکان‌می‌دادم‌ صدابردار و کارگردان‌ به‌ این‌ تصویر که‌مشکل‌ صدا پیش‌ آمده‌ در هیاهو و جنب‌وجوش‌بودند و همه‌ چیز را بررسی‌ کردند که‌ مشکل‌ ازکجاست‌. بعد از سه‌ دقیقه‌ وقتی‌ حرف‌ زدم‌ آنهاتازه‌ متوجه‌ شدند که‌ این‌ فیلم‌ من‌ بوده‌ و مشلکی‌وجود نداشته‌ اصولا این‌ حرکت‌های‌ من‌ باعث‌شده‌ که‌ تمام‌ عوامل‌ پشت‌ صحنه‌ بگویند کارکردن‌با حسینی‌ بسیار سخت‌ است‌.
-مشخص‌ است‌ که‌ بسیار اهل‌ مطالعه‌ هستید،بیشتر چه‌ کتاب‌هایی‌ می‌خوانید؟
حسینی‌: کسی‌ که‌ وارد این‌ حیطه‌ کاری‌ شده‌لاجرم‌ باید اهل‌ مطالعه‌ باشد و مثلا در مقایسه‌ بااطرافیان‌ خود کتاب‌خوان‌تر باشد و به‌ هر کتاب‌سری‌ بزند، اصلا مطالعه‌ با کار ما پیوند ناگسستنی‌دارد. اما در مورد حوزه‌ مطالعه‌ باید بگویم‌ من‌اهل‌ کتاب‌هایی‌ در مورد موجودات‌، خلقت‌،کهکشان‌، تاریخ‌، ادبیات‌، فلسفه‌ و البته‌ به‌ طوراخص‌ شعر هستم‌.
- اهل‌ شعر گفتن‌ هم‌ هستید؟
حسینی‌: آنچه‌ که‌ من‌ می‌گویم‌ شعر نیست‌، معر،است‌، آنچه‌ در برنامه‌ سیمرغ‌ شنیدید به‌ عنوان‌تیتراژ حاصل‌ کار من‌ در دودقیقه‌ ونیم‌ بود که‌ باآهنگ‌، روی‌ هم‌ پنج‌ دقیقه‌ هم‌ طول‌ نکشید. وقتی‌اشعار مولانا را می‌خوانم‌ به‌ طور قطع‌ یقین‌ دارم‌برخی‌ از اشعار این‌ بزرگوار با 1500 تا 2000کتاب‌ برابری‌ می‌کند. یعنی‌ بعضی‌ وقت‌ها فکرمی‌کنم‌، این‌ یک‌ بیت‌ شعر خاص‌ در خود معانی‌ ومفاهیم‌ بسیاری‌ دارد که‌ چندین‌ جلد کتاب‌ هم‌نمی‌تواند بیانگر آن‌ معانی‌ باشد و می‌شود چندین‌ساعت‌ در مورد همان‌ یک‌ بیت‌ صحبت‌ کرد.
- وقتی‌ مردم‌ بیرون‌ از محیط کاری‌ از تو انتقادمی‌کنند، عکس‌العملت‌ چیست‌؟
حسینی‌: این‌ مسئله‌ به‌ کرات‌ پیش‌ آمده‌، لحن‌بسیار اهمیت‌ دارد، برخی‌ انتقاد را از روی‌غرض‌ورزی‌ و با لحنی‌ توهین‌آمیز بیان‌ می‌کنند وعده‌ بسیاری‌ فقط قصد انتقاد دارند و نیتشان‌ بدنیست‌، من‌ در هر دو مورد و کلا در برابر هرانتقادی‌، شنونده‌ هستم‌ اگر چه‌ از نوع‌ اول‌ناراحت‌ می‌شوم‌ اما این‌ ناراحتی‌ را بروز نمی‌دهم‌و چیزی‌ نمی‌گویم‌، اما از نوع‌ دوم‌ علاوه‌ بر شنیدن‌عمل‌ هم‌ می‌کنم‌، چون‌ وقتی‌ می‌بینم‌ انتقادشان‌درست‌ است‌ و این‌ انتقاد و ایراد بر من‌ وارد است‌،پس‌ جای‌ حرفی‌ باقی‌ نمی‌ماند و به‌ حرفشان‌گوش‌ می‌کنم‌.
- در زندگی‌ از چه‌ چیزی‌ می‌ترسید؟
حسینی‌: از خودم‌

- چرا؟
حسینی‌: چون‌ هر آدمی‌ درونش‌ یک‌ نیمه‌خدایی‌ دارد و یک‌ نیمه‌ شیطانی‌، من‌ هم‌ درونم‌یک‌ شیطان‌ خطرناک‌ وجود دارد که‌ ازش‌می‌ترسم‌.
-از چه‌ چیزی‌ لذت‌ می‌برید؟
حسینی‌: همان‌ طور که‌ گفتم‌ در وجودم‌ یک‌نیمه‌ خدایی‌ هم‌ وجود دارد که‌ از روح‌ خدا درآن‌ دمیده‌ شده‌. پس‌ علاوه‌ بر این‌ که‌ از خودم‌می‌ترسم‌ از خودم‌ هم‌ لذت‌ می‌برم‌.
- نیمه‌ خدایی‌ وجودتان‌ قوی‌تر است‌ یا نیمه‌شیطانی‌؟
حسینی‌: در نسبت‌ آن‌ دو با هم‌ معلوم‌ است‌ نیمه‌خدایی‌ بیشتر، غنی‌تر و کامل‌تر است‌. اما من‌ آن‌دو، را در نسبت‌ با محمد حسینی‌ می‌بینم‌ نیمه‌شیطانی‌ درست‌ با نفس‌ من‌ قوی‌تر است‌ و من‌ ازآن‌ می‌ترسم‌.
- نظرتان‌ در خصوص‌ مرگ‌ ؟
حسینی‌: مرگ‌ جزء ده‌ تا قشنگ‌ اول‌ زندگی‌است‌، مرگ‌ باید باشد تا انسان‌ به‌ تکامل‌ برسد، اگرمرگ‌ نبود من‌ حتما خودکشی‌ می‌کردم‌ (خنده‌)چون‌ معتقدم‌ مرگ‌ زیباترین‌ قسمت‌ زندگی‌ است‌و خدا به‌ انسان‌ خیلی‌ لطف‌ کرده‌ که‌ او را فانی‌ ومردنی‌ آفریده‌ است‌.
- دوست‌ دارید بر روی‌ سنگ‌ قبرتان‌ چه‌بنویسند؟
حسینی‌: اگر قرار باشد طنز بگویم‌: مکررامتحانش‌ کرده‌ایم‌، آدم‌ نمی‌گردد! و اگر قرارباشد: حاصل‌ عمرم‌ سه‌ سخن‌ بیش‌ نیست‌، خام‌بدم‌،پخته‌ شدم‌، سوختم‌.
- غیر از مجری‌ گری‌ چه‌ می‌کنید؟
حسینی‌: دعا به‌ جان‌ شما(باخنده‌) در یک‌شرکت‌ تبلیغاتی‌ که‌ مدیریتش‌ بر عهده‌ برادرم‌است‌ فعالیت‌ می‌نمایم‌.
-راستی‌ فیزیک‌ اتمی‌ چه‌ ارتباطی‌ با کار اجرادارد؟
حسینی‌: خب‌، یک‌ مجری‌ هم‌ فیزیک‌می‌خواهد، هم‌ فیزیک‌!!
- یعنی‌ چه‌؟
حسینی‌: یک‌ فیزیک‌ که‌ شرایط ظاهری‌ مجری‌است‌ یک‌ مجری‌ باید شراییط خاصی‌ داشته‌ باشدتا بتوان‌ او را جلوی‌ دوربین‌ قرار داد. فیزیک‌دوم‌همان‌ فیزیک‌ مرتبط به‌ رشته‌ من‌ است‌ که‌ درهر رشته‌ای‌ به‌ کار می‌آید، علم‌ اعداد و ارقام‌.
-گفتید اهل‌ مطالعه‌ هستید، به‌ نوشته‌ کدام‌نویسنده‌ها علاقمندید؟
حسینی‌: جالب‌ است‌ بدانید هیچگاه‌ کتابی‌ را ازابتدا شروع‌ کنم‌ و تا آخر بخوانم‌، وقتی‌ که‌ کتاب‌ رابرای‌ خواندن‌ برمی‌ گزینم‌ چند صفحه‌ اول‌ رامی‌خوانم‌ تا شروعش‌ را ببینم‌ بعد انتهای‌ کتاب‌ رامی‌خوانم‌ تا ببینم‌ آیا پایان‌ جذابی‌ دارد. سپس‌چندصفحه‌ از میانه‌ کتاب‌ انتخاب‌ می‌کنم‌، درخصوص‌ نویسنده‌ هم‌ باید بگویم‌ هیچ‌گاه‌ اسم‌نویسنده‌ را نمی‌خوانم‌، امروز مد شده‌ عده‌ای‌ نام‌نویسنده‌ها را حفظ می‌کنند برای‌ کلاس‌ گذاشتن‌.
- تکیه‌ کلامتان‌؟
حسینی‌: گرفتی‌ چی‌ شد.
- همسرتان‌ هم‌ از شما انتقاد می‌کند؟
حسینی‌: بله‌، او خیلی‌ موشکافانه‌ و ظریف‌، کارمرا زیر نظر می‌گیرد.
- ایشان‌ در کدام‌ دسته‌ منتقدین‌ هستند نوع‌اول‌ یا دوم‌؟
حسینی‌: ادبیات‌ همسرم‌ خیلی‌ متفاوت‌ است‌،ایشان‌ در ابتدا حسن‌ و خوبی‌های‌ کار را یکی‌یکی‌بیان‌ می‌کند و به‌ نوعی‌ تعریف‌ می‌کند و در کنارآن‌ها عیب‌ را مورد بررسی‌ قرار می‌دهد و درآخر می‌گوید می‌توانستی‌ بهتر از این‌ هم‌ باشی‌.
- چقدر از نظراتشان‌ استفاده‌ می‌کنید؟
حسینی‌: خیلی‌ از پیشنهادهایش‌ را می‌پذیرم‌ وزمانی‌ که‌، کار بستم‌ بسیار مفید واقع‌ شده‌ وانتقادهایش‌ سعی‌ در برطرف‌ نمودن‌ آن‌ ضعف‌کردم‌.

_ محمد حسینی‌ جزء مجری‌هایی‌ است‌ که‌کمتر تپق‌ می‌زند و در حرف‌ زدن‌ کاملا مسلطاست‌، خاطره‌ای‌ از تپق‌ زدن‌ در اجرای‌ زنده‌ ومستقیم‌ دارید؟
حسینی‌: این‌ نظر لطف‌ شماست‌ که‌ می‌گوییدمن‌ کمتر تپق‌ می‌زنم‌. اما خب‌ طبیعی‌ است‌ که‌ درکار زنده‌ این‌ مساله‌ پیش‌ بیاید، چون‌ آدم‌ بایدحواسش‌ به‌ همه‌ چیز باشد، یکی‌ از پشت‌ صحنه‌حرف‌ می‌زند، یک‌ نفر دیگر دائما با حرکات‌ دست‌می‌خواهد یک‌ چیزی‌ را یادت‌ بیاورد و مشکلاتی‌این‌ چنینی‌. برای‌ من‌ هم‌ بسیار پیش‌ آمده‌ که‌ تپق‌بزنم‌ منتهی‌ خودم‌ طوری‌ آن‌ را جمع‌ می‌کنم‌ که‌کسی‌ متوجه‌ نمی‌شود چون‌ سریع‌ همه‌ چیز را باشوخی‌ قاطی‌ می‌کنم‌ و بیننده‌ فکر می‌کند که‌ این‌هم‌ جزء شوخی‌های‌ من‌ بوده‌. اما در این‌ زمینه‌چیز خاصی‌ به‌ یادم‌ نمانده‌ که‌ برایتان‌ نقل‌ کنم‌چون‌ آن‌ قدر تابلو نبوده‌ که‌ در یادم‌ بماند.
_ سوتی‌ چطور؟
حسینی‌: سوتی‌ گفتاری‌ هم‌ نه‌! چیزی‌ به‌ یادندارم‌. اما به‌ خاطر دغدغه‌ زیاد و مشغله‌ی‌ فراوان‌تا دل‌تان‌ بخواهد سوتی‌ رفتاری‌ دارم‌ مثلا قراربوده‌ کاری‌ را انجام‌ دهم‌ و آن‌ قدر غرق‌ کار شدم‌که‌ آن‌ را فراموش‌ کردم‌ و کار دیگری‌ انجام‌داده‌ام‌. به‌ طور مثال‌ یک‌ بار یکی‌ از خاله‌ هایم‌ به‌من‌ زنگ‌ زد و کارم‌ داشت‌. قرار گذاشتیم‌ که‌غروب‌ به‌ خانه‌شان‌ بروم‌ تا با هم‌ صحبت‌ کنیم‌.غروب‌ به‌ منزل‌ خاله‌ام‌ رفتم‌ اما نه‌ آن‌ خاله‌ای‌ که‌ بااو صحبت‌ کرده‌ بودم‌ و قرار داشتم‌ بلکه‌ به‌ منزل‌خاله‌ دیگرم‌ رفتم‌. کلی‌ نشستم‌. تازه‌ یادم‌ افتاد که‌اشتباه‌ کرده‌ام‌ و وقتی‌ خواستم‌ برم‌ این‌ خاله‌ گفت‌من‌ غذا درست‌ کرده‌ام‌، باید بمانی‌. شام‌ راخوردم‌ و به‌ خانه‌ خاله‌ دیگر رفتم‌ او هم‌ غذادرست‌ کرده‌ بود و به‌ انتظارم‌ نشسته‌ بود. زشت‌ بوداگر می‌گفتم‌ که‌ شام‌ خورده‌ام‌. توفیق‌ اجباری‌ شدتا یک‌ شام‌ دیگر هم‌ بخورم‌ البته‌ تا باشد از این‌سوتی‌ها.
_ متشکر از این‌ که‌ در این‌ گفتگو شرکت‌کردید، اگر حرف‌ خاصی‌ هست‌ بفرمائید؟
حسینی‌: از شما و همه‌ خوانندگان‌ مجله‌ که‌ این‌گفتگو را خواندند متشکرم‌.

منبع: مجله خانواده سبز ksabz.net


گفتگوی ویژه با استاد محمدرضا شجریان‌

گفتگوی ویژه با استاد محمدرضا شجریان‌

در مشهد به‌ دنیا آمد و از چهار سالگی‌ به‌خوانندگی‌ علاقه‌مند شد. در سال‌ 1337 رادیوخراسان‌ او را به‌ همکاری‌ در رشته‌ آواز دعوت‌کرد و او در آغاز کار بدون‌ همراهی‌ ساز باخواندن‌ اشعار عارفانه‌ جلب‌ توجه‌ هنردوستان‌ راکرد و دیری‌ نپایید که‌ آوازه‌ شهرتش‌ به‌ تهران‌رسید و برای‌ اجرای‌ برنامه‌هایی‌ در گلها توسطروان‌شاد «داود پیرنیا» دعوت‌ شد. در سال‌1345 با این‌ برنامه‌ همکاری‌اش‌ را شروع‌ کرد.از همان‌ سال‌ با استاد احمد عبادی‌ آشنا شد وشاگردی‌ و دوستی‌ او را برگزید و از سال‌ 1346در کلاس‌ استاد مهرتاش‌ شیوه‌ و سبک‌ ایشان‌ را فراگرفت‌. از سال‌ 1350 با استاد فرامرز پایور آشنا وتعلیم‌ سنتور و ردیف‌های‌ آواز استاد صبا را دنبال‌کرد. از سال‌ 1352 نزد استاد عبدا... دوامی‌ کلیه‌ردیف‌های‌ موسیقی‌ کلاسیک‌ و اصیل‌ ایرانی‌ وتصانیف‌ قدیم‌ و شیوه‌ تصنیف‌خوانی‌ را آموخت‌ ودر سال‌ 1354 استاد نور، «علی‌خان‌ برومند»مراجعه‌ کرد و سبک‌ و روش‌ خوانندگی‌ سیدحسین‌ طاهرزاده‌ را فرا گرفت‌ و در خلال‌ این‌ ایام‌نیز شیوه‌ خوانندگی‌ اقبال‌ السلطان‌، تاج‌ اصفهانی‌،ظلی‌، ادیب‌ خوانسازی‌، قوامی‌ و بنان‌ را از روی‌صفحات‌ و نوارها با دقت‌ دنبال‌ کرد و به‌ رمز و رازشیوه‌های‌ خاص‌ هر یک‌ از آنان‌ به‌ گونه‌ای‌ راه‌یافت‌. از سال‌ 1354 تدریس‌ هنرجویان‌ را دررشته‌ آواز در دانشکده‌ هنرهای‌ زیبای‌ دانشگاه‌تهران‌ به‌ عهده‌ داشت‌ و تا سال‌ 1357 که‌ این‌رشته‌ تعطیل‌ شد به‌ تعلیم‌ دانشجویان‌ مشغول‌ بود.

_ موقعیت‌ آواز سنتی‌ را در حال‌ حاضر چگونه‌می‌بینید؟
شجریان‌: امروزه‌ پیشرفت‌ تکنولوژی‌، سنت‌هارا زیر فشار قرار داده‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ باعث‌ تغییرآنها شده‌ است‌. همان‌طور که‌ شیوه‌ زندگی‌ تغییرکرده‌، سنت‌های‌ موسیقی‌ هم‌ دچار تغییر و تحول‌شده‌ است‌.
_ یعنی‌ به‌ نظر شما موسیقی‌ آوازی‌ ایران‌ ازبین‌ می‌رود؟
شجریان‌: نه‌، هرگز از بین‌ نخواهد رفت‌. اماتردید دارم‌ که‌ بتواند به‌ رشد و شکوفایی‌ خودادامه‌ دهد. ما در صد سال‌ گذشته‌ هنرمندان‌بزرگی‌ داشتیم‌ که‌ فکر نمی‌کنم‌ هنرمندان‌ نسل‌امروز بتوانند خود را به‌ پای‌ آن‌ها برسانند. شایدیکی‌ دو نفر از آن‌ها در آینده‌ بسیار به‌ درخشد والبته‌ همین‌ هم‌ برای‌ ادامه‌ رشد موسیقی‌ آوازی‌ ماکافی‌ است‌.
_ به‌ آینده‌ چه‌ کسانی‌ در این‌ هنر امید دارید؟
شجریان‌: از کلاس‌های‌ موسیقی‌ شاگردان‌ بسیاربا استعدادی‌ بیرون‌ آمده‌اند، که‌ فقط با رشد درآینده‌ می‌توان‌ راجع‌ به‌ آن‌ها اظهار نظر کرد.چون‌ این‌ راه‌ پر مخاطره‌ای‌ است‌ و باید دید که‌ تاچه‌ حد پایدار نشان‌ می‌دهند و راه‌ موسیقی‌آوازی‌ را ادامه‌ می‌دهند و از هنرمندانی‌ که‌ نزدمن‌ دوره‌ دیده‌اند و دوره‌ عالی‌ را هم‌گذرانده‌اند، می‌توانم‌ از آقایان‌ جهاندار،کرامتی‌، شفیعی‌، رفعتی‌ و نوربخش‌ نام‌ ببرم‌. پسرخودم‌ «همایون‌»، هم‌ هست‌ که‌ در حال‌ ادامه‌آموزش‌ است‌. این‌ها کسانی‌ هستند که‌ شیوه‌ مرادنبال‌ کرده‌اند.
_ به‌ نظر برخی‌ از خوانندگان‌ کارهای‌ شما دردهه‌ 1360 و پیش‌ از آن‌ رنگ‌ و بوی‌ دیگری‌داشت‌ که‌ برای‌ دوستان‌ موسیقی‌ جالب‌ بود. نظرخودتان‌ چیست‌؟ آیا سبک‌ کارهای‌ شما درسال‌های‌ اخیر تغییر کرده‌؟
شجریان‌: طبیعی‌ است‌ که‌ کار تغییر می‌کند، اماداوری‌ درباره‌ آن‌ به‌ ذوق‌ و سلیقه‌ مردم‌ بستگی‌دارد. عده‌ای‌ ممکن‌ است‌ کارهای‌ قبلی‌تر یعنی‌زمان‌ دهه‌ 1350 را بیشتر بپسندند. این‌ قضاوت‌هااز پسند شخصی‌ پیروی‌ می‌کند و با معیارها وضوابط هنری‌ همراه‌ نیست‌.
_ آیا شما به‌ موسیقی‌ پاپ‌ علاقه‌مندید؟ آیاحاضرید هنر خود را به‌ این‌ قالب‌ موسیقی‌ نزدیک‌کنید؟
شجریان‌: من‌ به‌ این‌ نوع‌ موسیقی‌، که‌ هیچ‌ماهیت‌ ایرانی‌ ندارد، علاقه‌ای‌ ندارم‌. نوع‌موسیقی‌ پاپ‌ یا موسیقی‌ مردم‌پسندی‌ که‌ اینجارواج‌ پیدا کرده‌، ماهیت‌ مردمی‌ ندارد و همان‌موسیقی‌ غربی‌ است‌ که‌ توسط خوانندگان‌ خارج‌از کشور اجرا می‌شود و صداوسیما هم‌ به‌ نام‌موسیقی‌ پاپ‌ ایرانی‌ آن‌ را پخش‌ می‌کند. تلاش‌ مااین‌ بوده‌ که‌ در بستر موسیقی‌ اصیل‌ ایرانی‌ حرکت‌کنیم‌ و از این‌ اصالت‌ها در موسیقی‌ دفاع‌ کنیم‌.
_ آیا ظرفیت‌ موسیقی‌ ایرانی‌ از این‌ که‌می‌شناسیم‌ بیشتر است‌؟
شجریان‌: بله‌، ما حتی‌ یک‌ صدم‌ ظرفیت‌های‌موسیقی‌ ایرانی‌ را نتوانسته‌ایم‌ عرضه‌ کنیم‌.پیشرفت‌ و خلاقیت‌ در این‌ موسیقی‌، موقعی‌امکان‌پذیر است‌ که‌ هنرمندانی‌ باشند که‌ بتواننداین‌ امکانات‌ را رشد بدهند. هنر یک‌ زبان‌ است‌،باید هنرمندانی‌ باشند که‌ بتوانند این‌ زبان‌ را به‌ کاربگیرند و در آن‌ به‌ خلاقیت‌ و آفرینش‌ دست‌ بزنند.همان‌طور که‌ رشد زبان‌ ادبی‌ به‌ فعالیت‌ شاعر ونویسنده‌ بستگی‌ دارد، در موسیقی‌ هم‌ بایدآهنگسازانی‌ بیایند که‌ بتوانند این‌ هنر را به‌ سوی‌رشد و ترقی‌ ببرند. خوانندگان‌ و تک‌ نوازان‌ هم‌در کنار خلاقیت‌ آهنگسازان‌ می‌توانند رشد کنند.ظهور آهنگسازان‌ خوب‌،می‌تواند هنر موسیقی‌ رامتحول‌ کند; ما در صد سال‌ اخیر آهنگسازان‌بزرگی‌ داشتیم‌ مانند عارف‌، شیدا و سپس‌ مرتضی‌محجوبی‌، و پس‌ از آن‌ها کسانی‌ مانند تجویدی‌ وهمایون‌ خرم‌ آمدند. امروزه‌ نسل‌ جوان‌تری‌داریم‌ که‌ چهره‌های‌ برجسته‌اش‌ علیزاده‌، لطفی‌،مشکاتیان‌ و دیگران‌ هستند. به‌ هر حال‌ هرآهنگسازی‌ هنر خود را در چارچوب‌ شرایطزمانی‌ ارائه‌ می‌دهد.


_ شما به‌ خاطر نارسایی‌ سالن‌های‌ کنسرت‌، ازاجرای‌ برنامه‌های‌ موسیقی‌ در ایران‌ خودداری‌کردید. اشکال‌ اصلی‌ عرصه‌ موسیقی‌ سنتی‌ را درچه‌ می‌بینید؟
شجریان‌: باز تاکید می‌کنم‌ که‌ من‌ همیشه‌ مایل‌بوده‌ام‌ رابطه‌ای‌ با مردم‌ داشته‌ باشم‌. اگر در ایران‌کنسرت‌ نمی‌گذاریم‌، حتما موانعی‌ دارد و از این‌بابت‌ بسیار متاسفم‌. من‌ به‌ این‌ رابطه‌ نیاز دارم‌ و تنهابه‌ خاطر شرایط ناهموار است‌ که‌ از این‌ رابطه‌محروم‌ شده‌ام‌. همیشه‌ تلاش‌ کرده‌ام‌ که‌ باشیوه‌های‌ دیگر غیر از کنسرت‌ بتوانیم‌ رابطه‌ای‌زنده‌ با مردم‌ داشته‌ باشم‌.


منبع: مجله خانواده سبز

بهرام رادان

گفتگو با بهرام رادان بازیگر رستگارى در هشت و بیست دقیقه و گیلانه

مى گوید عددش هشت است اما معمولاً همه چیز زندگى اش روى چهار جفت وجور مى شود. آن اصطلاح چهار عمل اصلى هم که معمولاً درباره کارهایش به کار مى برد، از همین قضیه مى آید. او سال قبل با چهار عمل اصلى دومش توانست طبقه سینمایى خود را عوض کند و با سیمرغ بلورین جشنواره بیست ودوم، پا به دوره تازه اى بگذارد. دوره اى که با یک سال کار مداوم، حالا محصولاتى چون «رستگارى در هشت و بیست دقیقه»، «ته دنیا»، «ازدواج صورتى»، «گیلانه» و «حکم» را دارد. بهرام رادان این روزها دیگر یک ستاره تمام عیار اما دور از حاشیه هاى معمول این گروه است. وقتى در آخرین روزهاى دى ماه براى انجام این گفت وگو به خانه اش در یکى از محله هاى شمال شهر تهران مى روم، به قول خودش یک دوره سه ماهه استراحت را آغاز کرده تا بتواند نتیجه این یک سال فعالیت مداوم را ارزیابى کند و براى سال بعد تصمیم بگیرد. صحبتم با او شاید همین ویژگى را داشته باشد؛ بررسى کارنامه یک سال اخیر رادان و نتیجه گیرى درباره جایگاهى که او اکنون در این سینما براى خودش دست و پا کرده است. در و دیوار خانه شخصى بهرام رادان، پر از نمادها و المان هایى است که مى توان او را بیشتر شناخت. یک عکس قدى جیمز دین پشت در ورودى، پرتره حالا دیگر آشنایى از چه گوارا روى دیوار اتاق پذیرایى، تابلوى هجوگونه «فرشتگان» میکل آنژ روى دیوارى دیگر و یک دیوارکوب ژاپنى واضح تر از همه اینها که به چهار بخش تقسیم شده است؛ این هم یک چهار دیگر. پاسخ پرسشم از او درباره نوشته هاى ژاپنى، چهار کلمه ساده به عنوان شعار اصلى سامورایى هاست: صداقت، زیبایى، آزادى و عشق.
• • •
• بهرام رادان از این یک سال کار مداوم خسته نشده؟

خسته شده که حالا استراحت مى کند. به هرحال یک زمان آدم زیاد کار کرده و ترجیح مى دهد کارهایش را کم کند و یک زمان دیگر ترجیح مى دهد کم کارى سال قبلش را با پرکارى جبران کند. این هم به سیاست هایى برمى گردد که هر کس براى خودش دارد. این یک مبدا زمانى دارد و یک نقطه پایان. جشنواره بیست و دوم فجر آغاز مبدا زمانى من، تا آغاز جشنواره امسال بود که در این برنامه ریزى، کار بود و کار بود و کار. تقریباً پنج فیلم کار کردم که البته «گیلانه» را تبدیل به فیلم بلند کردیم و اگر اینگونه حساب کنیم، مى شود حدود چهارتا و نصفى. ولى خب، دوستانى هم بودند که در همین فاصله بیشتر از این کار کردند؛ پس من پرکارترین نبودم.
• تا آنجایى که کارنامه ات را دنبال کرده ام و مسیرى را که طى کرده اى، مى دانم براى همه کارهایت یک برنامه ریزى مشخص دارى. از اینجا شروع کنیم که پس از گرفتن سیمرغ تا الان، چقدر در نتیجه گیرى از برنامه ات موفق بوده اى... فکر مى کنم براى این نتیجه گیرى فیلم به فیلم پیش برویم بهتر باشد. داستان «رستگارى در هشت و بیست دقیقه»، قبل از سیمرغ و اساساً جشنواره بود...
۱۵ دى ماه سال قبل یعنى چهل روز پیش از اختتامیه جشنواره، با سیروس الوند قرارداد بستم. البته فیلمبردارى بیست روز بعد از جشنواره شروع شد؛ حدود دو ماه بعد از عقد قرارداد.
• این زمانى بود که چهار فیلم مطرح ات در جشنواره را بازى کرده بودى.
...و به شکلى چهار عمل اصلى را تکرار کردم. حدود سه سال قبل گفتم که من چهار عمل اصلى ام را انجام داده ام؛ یعنى «شور عشق»، «آبى»، «ساقى» و «آواز قو» که برایم مرحله ورود بود. بعد از «آواز قو» سیزده ماه کار نکردم. با چهار فیلم اول وارد شده بودم اما هنوز مسیر دلخواه خودم را نتوانسته بودم اعلام کنم. سعى کردم پس از آن سیزده ماه به بهترین پیشنهادها جواب دهم که تا زمان گاوخونى، دو مورد پیش آمد. یکى «رز زرد» و دیگرى «عطش» که هر چند فیلم هاى ماندگارى نیستند اما بهترین پیشنهادهاى آن زمان بودند.
• بعد ماجراى «گاوخونى» پیش آمد...
بعد از آن کارها، چهار عمل اصلى دیگرى شروع شد. «گاوخونى»، «شمعى در باد»، «ننه گیلانه» و «سربازهاى جمعه». قصدم این بود که با کارگردان هاى صاحب نام کار کنم؛ چون این مرحله، مرحله تثبیت بود. چند هفته پیش با یکى از دوستان سر صحنه «حکم» بحثى داشتیم که او مى گفت چرا پیشنهاد فلان کارگردان را رد کردى و بازتاب مردمى فیلمش را در نظر مى گرفتى. جمله اى به او گفتم که بعد از گفتنش، خودم به خودم مغرور شدم با اینکه مخاطب جمله، خودم نبودم. مسعود کیمیایى را در حالى که به شدت درگیر گرفتن یک پلان از درگیرى هاى فیلم بود به آن دوست نشان دادم و گفتم من یک تار موى امثال این آدم را به صدتا فیلم هفتصد هشتصد میلیونى نمى دهم. واقعاً هم بر این عقیده هستم. نه اینکه فیلم هفتصد هشتصد میلیونى را دوست نداشته باشم؛ که دوست دارم فیلم دو میلیاردى بازى کنم ولى وقت آن فیلم ها هم مى رسد.
• حاصل این نگاه سیمرغ بلورین جشنواره بیست و دوم بود و ادامه آن مسیر، کار با الوند...
به گفته خود الوند یکى از اولین نفراتى بودم که براى فیلم قرارداد مى بستم. یک کار بسیار مشکل که فکر مى کنم در کارنامه هر دوى ما، اتفاق مهمى باشد.
• بعد از فیلمبردارى رستگارى، دو سه تجربه تازه داشتى. حضور در مهمترین فستیوال سینمایى جهان به همراه تجربه برنامه ریزى و دستیارى کارگردان و کار در خارج از کشور براى فیلم «ته دنیا». چقدر قبل از شروع کن، بحث این فیلم جدى شد؟
تقریباً ده روزى به کن مانده بود که افخمى پیشنهاد «ته دنیا» را به من داد. این فیلم را نمى توانم در گروه «گاوخونى» قرار دهم چون فکر مى کنم خود بهروز هم چندان درباره اش فکر نکرده بود. همه چیز نامنظم بود و او اعتقاد داشت که این، شیوه جنگ هاى نامنظم است. خستگى بیش از حد من براى این بود که هم شیوه جنگ هاى نامنظم را بلد نبودم و هم اگر قرار بود آن را یاد بگیرم براى آدم هاى دیگر مى پسندیدم. فکر مى کنم بهروز افخمى آنقدر اعتبار داشته باشد که اگر از احساساتش فاصله بگیرد، بتواند فارغ از این کارهاى نامنظم، کار بسیار منظمى انجام دهد. نظمى که به نظر من یک چیز واجب و به نظر بهروز امرى کاملاً سلیقه اى است. از او به عنوان یک دوست و برادر کوچک تر انتظار دارم از آن چیزى که من هوش و تیزبینى مى خوانمش، درست تر استفاده کند. مگر ما چند بهروز افخمى داریم؟ او به راحتى مى تواند هدایت کننده یک پروداکشن بزرگ و منظم باشد؛ اگر بخواهد.


• بعد از «ته دنیا»، بلافاصله جلوى دوربین «ازدواج صورتى» رفتى. در شرایطى که کار یکى دو هفته اى بود در تهران آغاز شده بود و مدتى هم شروع فیلمبردارى به خاطر طولانى شدن کار تو در فرانسه به تعویق افتاد...
هیچ وقت قبل از تمام شدن کار قبلى براى کار تازه قرارداد نمى بندم ولى به اصرار عوامل اصلى ازدواج صورتى، این اتفاق پیش از سفرم به فرانسه رخ داد. آنها فکر همه چیز را کرده بودند، جز مسائل پیش بینى نشده اى که در فرانسه پیش آمد و باعث شد من به جاى نیمه اول مرداد، نیمه اول شهریور در تهران باشم؛ پیدا نکردن بازیگر نقش پیرزن، مسائل ویزاى گروه، یافتن لوکیشن ها و چیزهاى زیاد دیگرى که باعث شد فیلمبردارى عقب بیفتد. به هرحال وقتى آخرین شب کارى «ته دنیا» در ساعت ۴ صبح و در جنوب فرانسه تمام شد، من ساعت ۹ صبح در فرودگاه پاریس بودم، ۹ شب به تهران رسیدم و ساعت ۴ بعدازظهر روز بعد جلوى دوربین مصیرى رفتم.
• آنها از یک هفته قبل فیلمبردارى را شروع کرده بودند...
براى همین هم تا پایان کار بدون تعطیلى پیش رفتم چون در آن یک هفته اکثر صحنه هاى بدون من فیلمبردارى شده بود.
• چرا اصلاً پیشنهاد بازى در ازدواج صورتى را قبول کردى؟ بعد از آن داستان تغییر طبقه سینمایى و خصوصاً دومین همکارى با افخمى، حضور تو در فیلمى کاملاً متمایل به گیشه کمى بعید بود...
مدتى بود که مى خواستم در سینماى گیشه پسند هم جایى داشته باشم. نمى خواستم آن طرف را خالى کنم و فقط در یک سمت و سوى سینمایى قرار بگیرم. اشتباهى که اعتقاد دارم در سال هاى پیش بسیارى از بازیگران جوان مرتکبش شدند و امروز خودشان به این اشتباه پى برده اند. به نظرم باید توامان این دو مسیر را رفت بى آنکه تعادل این حضور به هم بخورد. در اکران سال آینده من در کنار چهار فیلم متفاوت، «ازدواج صورتى» را هم خواهم داشت و کسى هم نمى تواند به من خرده بگیرد که چرا چنین انتخابى انجام داده ام...
• چه زمانى به این نتیجه رسیدى که باید جانب گیشه را هم نگه داشت؟
بعد از تکرار چهار عمل اصلى یعنى زمانى که من هم سینماى تجارى صرف را امتحان کرده بودم و هم سینماى هنرى صرف را و هم سینماى توامان این دو را. براى همین تصمیم گرفتم با بالانسى که هر سال در ذهنم براى کارهایم دارم، این سینماى توامان را دنبال کنم به طورى که نه این کفه ترازو خیلى به سمت گیشه سنگینى کند و نه به سمت فیلم هاى هنرى و دورشدن از ذهن مردم و تماشاگر و مخاطب عام سینما، که ماجراى اصلى سینما هم آنها هستند. اگر من سالى ده تا «گاوخونى» هم بازى کنم، دو سال بعد دیگر هیچ پیشنهادى نخواهم داشت، همان طور که اگر سالى ده تا «ازدواج صورتى» بازى کنم دیگر هیچ پیشنهادى از جنس «گاوخونى» نخواهد بود. اصولاً آدمى هستم که هم خدا را مى خواهم و هم خرما را.
• بعد از آن دو فیلم تجارى که گفتى خیلى هم دوستشان ندارى، دیگر در سینماى گیشه کار نکرده بودى. چقدر به حاصل «ازدواج صورتى» امیدوارى؟
امیدوارم کار آبرومندى شود. بعد از آن دو کار تقریباً از این سینما فاصله گرفتم و «شمعى در باد» هم به نظرم در گروه فیلم هاى گیشه قرار نمى گیرد. تجربه راضى کننده ترى در قیاس با آن فیلم ها بود. هرچند کار تا روى پرده نیاید، نمى شود چندان درباره نتیجه اش قضاوت کرد اما به هرحال همه استرس امسالم به خاطر همین فیلم است. اگر «ته دنیا» را تمام نشده فرض کنیم، از میان چهار کار امسال بیشترین تپش قلبم براى «ازدواج صورتى» است که چگونه فیلمى خواهد شد. مى خواهم بدانم بعد از این چند سال، بازگشتم به این گونه سینمایى چه بازتابى دارد و آزمودن فیلم طنز یا کمدى که تجربه اش نکرده بودم، چه نتیجه اى خواهد داشت.
• باز هم بلافاصله از «ازدواج صورتى» رفتى مقابل دوربین بنى اعتماد و ادامه «ننه گیلانه»...
بلافاصله نبود. سه چهار روزى فاصله وجود داشت که در حجم کارى «ته دنیا» و «ازدواج صورتى» خیلى خوب بود. در مورد «گیلانه» فقط مى توانم بگویم که اگر به جشنواره نرسد، خوش به حال سایر فیلم ها.
• یک تجربه تازه دیگر گویش محلى در «گیلانه» بود. تجربه بازى با لهجه را داشتى؟
تجربه اش را نداشتم و البته در گیلانه هم خیلى کوتاه است. یک سکانس پلان که وقتى حاصلش را روى میز تدوین دیدم، خودم خنده ام گرفت. با اینکه همه چیز کاملاً جدى است اما دیدن خودم که با لهجه گیلکى حرف مى زدم، برایم جالب بود.
• «حکم» مسعود کیمیایى هم که دومین همکارى ات با او بود...
بعد از «گیلانه» با فاصله ده پانزده روز، سر فیلمبردارى «حکم» رفتم. دومین کار پیاپى با مسعود کیمیایى و البته خسرو شکیبایى و عزت الله انتظامى. فیلمى پر از افتخار، یک کار هیجان انگیز و یک فستیوال بازیگرى. فیلمى که پس از این همه سال شبیه ترین فیلم به آن چیزى است که کیمیایى قصد ساختنش را داشته؛ به دور از فشار تهیه کننده یا هر عامل بیرونى دیگرى. براى همین به نظرم حکم فیلمى از مسعود کیمیایى است با همه مختصات آن و همان چیزى شده که او مى خواست. سهند هم به نوعى ادامه آصف «سربازهاى جمعه» است؛ با این تفاوت که اگر در سربازها، آصف ارتباط دهنده دو داستان مجزا بود و تا پایان هم چیزى از خودش نمى فهمیدیم، اینجا از گذشته سهند خیلى چیزها مى فهمیم اما به هرحال در «حکم» هم سهند بیشتر یک همراه است تا محور و من سعى کردم همین خصوصیت را در بازى ام حفظ کنم. کارم در «سربازهاى جمعه» را خیلى ها دوست داشتند و خیلى ها نه و دلیلشان هم این بود که من کار خاصى انجام نمى دادم در حالیکه من در «سربازهاى جمعه» اصولاً نباید بازى خاصى مى کردم و چون محور نبودم، فقط باید حضور مى داشتم. در «حکم» هم همین اتفاق افتاد، باز نفس حضور مطرح بود و همین باعث مى شود که کاراکتر سهند را ادامه اى بر نقش آصف بدانم.
• اتفاقى که درباره این کارهاى اخیرت افتاد، وسواس بیش از حد معمول کارگردانانى بود که با آنها کار کردى. فیلمبردارى ها از مرز دو ماه هم گذشت و کار، طولانى تر از زمان بندى هاى اولیه شد. این اتفاق آزاردهنده است یا خوشایند؟
حاصل کار به این زحمات مى ارزد. از این موضوع هم که با کارگردان هایى کار کنم که در کارشان وسواس به خرج مى دهند کاملاً راضى ام. کیمیایى «حکم» را بسیار بیشتر از کیمیایى «سربازهاى جمعه» دوست داشتم چرا که کیمیایى «حکم» یک کارگردان باانگیزه بود. براى همین مسئولیت بیشترى روى دوشم قرار مى گرفت ولى این وظیفه و مسئولیت را به جان خریدم چراکه همین ها یک بازیگر را براى آینده پخته مى کند.
• چه زمانى این مسیر یک ساله را براى خودت ترسیم کردى؟ وقتى روى سن تالار وحدت رفتى و سیمرغ را گرفتى یا بعد از آن... اصلاً مى دانستى سیمرغ را مى گیرى؟
چیزهایى شنیده بودم ولى آنقدر شنیده ها متفاوت بود که تا لحظه آخر هم به هیچیک اعتماد نکردم. دوستانى بودند که حتى مى گفتند متن حرف هایت را براى روى صحنه آماده کن ولى به خاطر همین تردید این کار را هم نکردم. وقتى نام من خوانده شد، فقط مواظب بودم که در حال بالا رفتن از پله ها زمین نخورم و تنها کارى که مى دانستم مى خواهم انجام دهم این بود که سیمرغ را ببوسم چون خیلى منتظرش بودم.
• کى فرصت کردى بنشینى و براى دورنماى یک سال بعد فکر کنى؟ مى رسیم به آن نتیجه گیرى ابتداى گفت وگو...
صبح روز بعد. آن شب آنقدر سریع گذشت که اصلاً چیزى نفهمیدم ولى صبح که بیدارشدم و جایزه را روى میزم دیدم، تازه نشستم و فکر کردم که باید چه کارى انجام دهم. کجایم و چه خبر است و چه باید کرد. فکر کنم به این مسئله که اصلاً اتفاق خاصى افتاده یا نه؛ یا اصلاً مسیر چگونه باید باشد. فکرى هم که کردم دقیقاً همین چیزى شد که حالا اتفاق افتاده؛ آن زمان قرارداد رستگارى را بسته بودم و براى بعدش هم کار افخمى بود که بیشتر به دلیل رابطه متقابل، بلافاصله سرکارش رفتم و بعد مى خواستم یک کار گیشه اى انجام دهم که «ازدواج صورتى» پیشنهاد شد و بعد هم دوست داشتم براى دومین بار جلوى دوربین کیمیایى بروم که «حکم» پیش آمد. در این یک سال، همه آن اتفاقاتى که باید رخ مى داد، رخ داد؛ درست مثل سال گذشته اش. مسیرى را که قرار بود طى شود، طى کردم و حالا هم ادامه اش مى دهم. برنامه فعلى هم یک استراحت سه ماهه است؛ از پانزده دى تا پانزده فروردین.
• ...و هیچ چیز نمى تواند بهرام رادان را وسوسه کند؟
فکر نمى کنم، هرچند هیچ وقت در را به روى پیشنهادات تازه نمى بندم ولى فیلمنامه ها را با در نظر گرفتن این زمان استراحت مى خوانم.
• تو ستاره بودن را با «شور عشق» تجربه کردى و در این سال ها هم با حرکت بینابینى که داشتى این وجهه را حفظ کرده اى. در عین حال هیچ وقت به حاشیه هاى سینماى ایران هم نزدیک نشدى؛ مسیرى که بیشتر ستاره هاى این سال ها پیموده اند. با درنظرگرفتن این مسائل، به نظر مى رسد برایت بازیگر بودن، خیلى مهمتر از ستاره بودن است. چقدر این تعریف را قبول دارى؟
مسئله را خیلى به این شکل نمى بینم. از ستاره یک تعریف مشخص دارم. بازیگرى که توانایى هایش را در عرصه بازیگرى ثابت کرده باشد و از طرف دیگر محبوب مردم باشد، به این شکل که مردم براى دیدنش روى پرده سینما، بلیت بخرند و به سینما بروند، به درجه ستاره بودن مى رسد و تثبیتش در این راه، او را به فوق ستاره و ابرستاره و چیزهایى از این دست بدل مى کند. به نظرم چهره هایى که مدتى محبوب مى شوند و بعد جایشان را به کس دیگرى مى دهند، بیشتر ستاره هاى کاغذى اند؛ مثل بهرام رادان «شور عشق»، «آبى» و یکى دو فیلم دیگر. او کاملاً یک ستاره کاغذى و شکننده بود. ستاره اى که اگر کمى کار نمى کرد به سرعت از یاد مردم مى رفت. ستاره واقعى، چهره اى است که دیدنش پس از سال ها هم، براى مخاطب پر از خاطره باشد. ستاره سازى را پدیده اى لازم براى سینما مى دانم که بیش از هرچیز از نظر اقتصادى باعث رونق سینما مى شود چرا که مخاطبش جوانان و نوجوانان هستند و آنها هستند که بزرگترهایشان را تشویق به دیدن فیلمى مى کنند.
• در این سینما، ستاره بودن چقدر برایت اهمیت دارد؟
هیچ وقت نمى خواهم از آن دورى کنم. راهى که انتخاب کرده ام را از روى کسى اتود نزده ام گرچه تجربیات دیگران را همیشه لحاظ کرده ام. نه مى خواهم انگشت نما شوم و نه مى خواهم در جمع گم شوم. اصول این راه، همان اصولى است که در دنیا به عنوان یک شغل و عنوان کارى یعنى Talent management تعریف شده؛ معروف ترین کمپانى در این زمینه هم که براى بازیگران بزرگ دنیا خط مشى ترسیم مى کند، کمپانى CSA در هالیوود است که بسیارى از بزرگان سینما و موسیقى زیرنظر این کمپانى هستند. چون ما در ایران از این دست کمپانى ها نداریم، همیشه افراد مختلفى را براى مشورت در مورد مسائل مختلف در نظر دارم هرچند تصمیم نهایى بر عهده خودم است.
• درباره دوربودن از حاشیه ها چطور؟
خیلى دلبسته عکس هاى رنگى نشریات رنگى نیستم هرچند آنها را هم در وجه ستاره سازى بسیار مهم مى دانم. چون به این موضوع دلبستگى ندارم، پس بود و نبودشان هم برایم خیلى فرقى نمى کند. صرف حاشیه داشتن هم، تو را به این نشریات نمى کشاند. مى شود با سیاست هاى مطبوعاتى مشخص، هم کارى کرد که از یاد مردم نرفت و هم آنقدر روى جلد نبود که دیگر حال مردم به هم بخورد. این اعتدال در همه وجوه مى تواند به یک ستاره کمک کند.
• قانونى نانوشته مى گوید بهرام رادان امسال سیمرغ بلورین را براى دومین بار پیاپى نمى گیرد. اگر در تالار وحدت نشسته باشى و این قانون زیر پا گذاشته شود و نام تو را روى صحنه بخوانند، چه اتفاقى مى افتد؟
چیز خاصى نمى توانم بگویم چون همان ماجراى نوشته از پیش آماده شده سال قبل تکرار مى شود و همان طور که سال قبل باور نکردم، این بار هم نمى خواهم باور کنم. همان قدر که بتوانم نظر مساعد حاضران در جشنواره را جلب کنم برایم کافى است ولى منکر این نمى شوم که بردن سیمرغ براى بار دوم، خیلى خوشحالم مى کند و البته مسئولیت تازه اى روى مسئولیت قبلى ام مى افزاید.
• یادم مى آید جایى گفته بودى که در بحث سینماى عام و سینماى هنرى، طرف تماشاگر ایستاده اى و چندان مخاطب سینماى هنرى نیستى...
من اساساً مخاطب سینماى هنرى نیستم. به شخصه بین سینماى اروپا و آمریکا، هالیوود را ترجیح مى دهم. عاشق فیلم هاى هالیوودى هستم و عاشق آن نوع سینما. یکى از مشکلاتم موقع فیلم دیدن یا کتاب خواندن این است که چشم هایم زود خسته مى شود و براى همین اگر فیلم یا کتاب، کشش نداشته باشد، نیمه کاره رهایش مى کنم حتى اگر بگویند این بهترین فیلم تاریخ بشریت است. فیلم هنرى صرف و به خصوص سینماى هنرى اروپا، برایم جذاب نیست. شاید جالب باشد که بگویم در اکران هاى «گاوخونى» که فیلم خودم بود و در تمام فیلم هم صداى خودم رویش شنیده مى شد جز در بار اول که بیدار نشستم، همیشه خوابم مى برد؛ البته این خاصیت آن داستان بود.
• پس طرف تماشاگر ایستاده اى و مى خواهى بایستى...
همین طور است اما هیچ وقت روى هیچ حرفى، پافشارى نمى کنم. ممکن است چند روز دیگر به من ثابت شود اشتباه فکر مى کنم، نقض چیزى که گفته ام را باور کنم و آن وقت مقابل حرف امروزم بایستم. در حال حاضر و در این زمان، بهرام رادان اینگونه فکر مى کند.
• سال قبل چند بارى گفته بودى که بازى تو، هنوز شروع نشده یا تازه شروع شده... الان کجاى این بازى هستى؟
هنوز در حال گرم کردن موتور این ماشین هستم. در واقع فاصله بین صفر تا صد این ماشین را خیلى زیاد فرض کردم. شاید کمى دیر به صد برسد اما وقتى رسید، از آن صدهایى است که مطمئن به اینجا رسیده...
• این بازى گل خواهد داشت؟ دروازه اى براى این بازى متصور هستى؟
آن دروازه، افقى رویایى است. شاید اگر امروز هدفم را بگویم به نظر خنده دار باشد و براى همین از آن حرفى نمى زنم، چون خودم را هم به وحشت مى اندازد ولى به هرحال نقطه دیدم را همیشه بالا مى گذارم حتى اگر خارج از تصور باشد. حداقل این است که نسل بعد از من، مى تواند نام آن هدف را به زبان بیاورد و به انجامش فکر کند. هدفى که نسل قبل از من، جرات فکر کردن به آن را هم نداشته و ما حالا به آن فکر مى کنیم؛ هدف شیرینى است که شاید روزى محقق شود.
• ... و نمى گویى کجاست؟
نه.                                                                                      منبع: روزنامه شرق

بیوگرافی کامل محمدرضا گلزار

بیوگرافی کامل محمدرضا گلزار

نام اصلی: محمدرضا

نام خانوادگی اصلی: گلزار

سمت (در بخش های): بازیگران،

تاریخ تولد: 1354

محل تولد: تهران

ملیت: ایران

مدرک تحصیلی: لیسانس مکانیک


بیوگرافی

قبل از اینکه به سینما بیاید، نوازنده بود و به عنوان گیتاریست با گروه آریان همکاری می کرد. آشنایی اتفاقی اش با ایرج قادری باعث می شود تا در فیلم "سام و نرگس" بازی کند. از آن به بعد در فیلمهای "زمانه"، "بالای شهر، پایین شهر" و "شام آخر" بازی کرد که فیلم آخری زودتر از دیگر فیلمهایش به نمایش درآمد.
محمدرضا گلزار در سال 1381 در فیلمهای "بوتیک" و "چشمان سیاه" بازی و سال 1382 را با بازی در فیلم "13 گربه روی شیروانی" آغاز کرد.
شاید کسی باور نمی کرد که گلزار هم بتواند خوب بازی کند. اما او در فیلم "بوتیک" نشان داد که اگر بخواهد می تواند بازیگر موفقی باشد.

منبع: ایران اکت

تفاوت لترون و MDF

تفاوت لترون و MDF همانطور که در قسمت لترون توضیح داده شد در ایران به نئوپان هایی که توسط لترون روکش میشوند اصطلاحا لترون گفته میشود .لذا در واقع تفاوت بین نئوپان و MDF میباشد چون هر دو صفحه توسط لترون روکش میشود .

رجوع شود به MDF چیست؟

مشاهیر حسابداری ایران

حسن سجادی نژاد

حسن سجادی نژاد
راز ماندگاری استاد

محمدجواد صفار

به منظور معرفی و بزرگداشت پیشگامان حسابداری نوین ایران، در شماره قبل از مرحوم اسماعیل عرفانی یاد کردیم. هرگاه بحث حسابداری نوین و تحول آن مطرح می شود، عرفانی و سجادی نژاد، نخستین نامهایی است که به یاد می آید. شیوه زندگی مرحوم عرفانی و فوت او در سال 1352، کمابیش غریبانه بود، به گونه ای که حتی دستیابی به اطلاعات اولیه در مورد ایشان نیز با دشواری همراه بود. اما هنگامی که استاد سجادی نژاد، از برجسته ترین پیشگامان حسابداری نوین کشور روی در نقاب خاک کشید آسیب ملموس و جبران ناپذیری بر پیکرة حرفه هنوز نوپای حسابداری وارد آمد. سراسیمگی و دلواپسی در همه مشهود بود، زیرا دریافتند کسی که دورادور به همه دلگرمی می داد و همه ناخودآگاه به او اتکا داشتند از میان رفته است. طی یکی دو سال پس از رفتنش، بزرگان حرفه سخنها درباره اش گفتند و هریک کوشیدند ادای دینی به او بکنند، و این ادای دین با نوعی وفاداری به ارزشهایی که استاد در تمامی عمر با آنها زیست و به دیگران آموخت، همراه بود.

اگر می گوییم که سجادی نژاد را بزرگداشتی شایسته تر باید، به خاطر زندگان است؛ که در گذشتگان را اگر نیازی باشد، تنها به دعای خیر و آمرزش خواهی است؛ و در این نسل و نسلهای بعد کم نیستند افرادی که دعای خیر بدرقه راه سجادی نژاد کنند.

و براستی نیز چنین است. شمار دانش آموختگان او را حدود 5000 نفر تخمین می زنند و تعداد شاگردان غیرمستقیم او بسی بیشتر از این است. ما نیز به نمایندگی از سوی این دانش آموختگان یادی از ایشان می کنیم، به این امید که چراغی فرا راه رهروان طریق او افروخته باشیم.

زنده یاد استاد سید حسن سجادی نژاد در اسفندماه 1296 در خانواده ای متدین و عالم در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. پیش از آنکه در آذر ماه 1315 از طرف بانک ملی ایران برای تحصیل در رشته حسابداری عازم انگلستان شود، علاوه بر تحصیلات متوسطه و دریافت دیپلم علمی، در رشته ریاضیات عمومی، فیزیک و شیمی نیز کسب علم کرد. شواهد نشان می دهد که این مطالعات بعد از آن نیز به شیوه ای غیرکلاسیک ادامه یافته است. در سال 1323 (1945 میلادی) به عضویت وابسته انجمن حسابداران خبره انگلستان و در سال 1338 (1960 میلادی) به عضویت پیوسته آن انجمن درآمد. در سال 1324 پس از پایان تحصیلات عالی در انگلستان، به ایران برگشت و از سال 1330 به اتفاق تنی چند از هم دوره های خود مامور خدمت در شرکت نفت شد و خدمتش در آنجا تا زمان بازنشستگی ادامه یافت.

اما با وجود این سوابق کار اجرایی، شادروان سجادی نژاد بیش از هر چیز معلم بود، و معلمی شغلی است که بازنشستگی نمی شناسد. او تا پایان عمر آموخت و آموزش داد. از همسر ایشان نقل شده است که “استاد یا مطالعه می کردند، یا می اندیشیدند و یا می نوشتند”. از یکی از شاگردان قدیم ایشان نقل است که “حتی اگر در سر امتحان از ایشان سئوالی داشتی که احساس می کردند پاسخ به آن، از نظر جنبه آموزشی ضرورت دارد، علیرغم کمک احتمالی به پاسخگویی به سئوالات امتحان، حتماً به آن پاسخ می دادند”. این شاگرد قدیمی استاد، خود چنین موردی را تجربه کرده بود.

حاصل عمر پربار ایشان، انبوهی از آثار آموزشی و تخصصی است. و از این دستاورد، آنچه منتشر شده بدین شرح است:

  • حسابداری مقدماتی (به همراهی آقای ابوالقاسم خردجو) سال 1338
  • اصول هزینه یابی و حسابداری صنعتی (جلد1) سال 1340
  • اصول دفترداری و حسابداری بازرگانی (جلد1) سال 1342
  • اصول دفترداری و حسابداری بازرگانی (جلد2) سال 1343
  • اصول دفترداری و حسابداری بازرگانی (جلد3) سال 1344
  • اصول دفترداری و حسابداری بازرگانی (جلد4) سال 1347
  • اصول دفترداری و حسابداری بازرگانی (جلد5) سال 1346
  • حسابداری صنعتی و کاربرد آن در مدیریت (جلد 1) سال 1356
  • حسابداری صنعتی و کاربرد آن در مدیریت (جلد 2) سال 1356
  • حسابداری صنعتی و کاربرد آن در مدیریت (جلد 3) سال 1357
  • حسابداری صنعتی و کاربرد آن در مدیریت (جلد 4) سال 1368
  • اصول هزینه یابی و روشهای حسابداری صنعتی (جلد1) سال 1367
  • اصول هزینه یابی و روشهای حسابداری صنعتی (جلد2) سال 1376
  • با همکاری آقایان ملک آرایی و نظری (فرهنگ اصطلاحات حسابداری سال 1376) با همکاری دکتر فضل الله اکبری (توضیح آنکه فترت بین سالهای 1347 تا 1356، ظاهراً به دلیل همزمانی فعالیتهای پژوهشی با مسئولیت ریاست دانشکده حسابداری و امورمالی شرکت نفت و شروع به بازنگری ایشان به بعضی از کتابهایشان بوده است.)

مردانی چون سجادی نژاد دارای ویژگیها و ابعادی هستند که بازتابی عمیق در اندیشه و عقاید دیگران می گذارند از جمله این بازتابها را می توان در گفته های دانش آموختگان مستقیم و غیرمستقیم پیدا کرد که یقیناً استناد به این یادها و ستایشها کمک مهم و موثری در ترسیم سیمای آن زنده یاد خواهد بود. برخی از این گفته ها چنین است:

  • استاد اخلاق و شرافت، اشتیاق و استواری، درستی و درستکاری، دقت نظر و درایت، همت و شجاعت و وسعت نظر بود.
  • اشتیاق بی مانندی در آموختن، آموزش دادن و درست عمل کردن داشت.
  • دستانش سخت می لرزید، اما به رغم آن خطی خوش و پخته داشت. ذهنش فعال و اندیشمند بود و بیش و کمهای جسمانی بر استحکام و قدرت روحی او تاثیری نداشت.
  • مدیریت بدون حسابرسی را در سطح موسسه (خرد) و اقتصاد کلان مفسده می دانست.
  • پیری از نسل راستان، شرافت پیشگان، معلمان عاشق و پرهیزگاران درست کردار بود.
  • با تکیه برشعر معروف حافظ که می فرماید:
    “سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
    آنچه خودداشت زبیگانه تمنا می کرد”
    به نوعی به بازگشت به خویش اعتقاد داشت و به نقش ایرانیان در اداره امورمالی و حسابداری دنیای بزرگ اسلام اشاره می کرد.
  • بالاخره بجاست که بیان خصلتهای شادروان سجادی نژاد و کشف راز بزرگی و ماندگاری ایشان را استاد بزرگ دیگری بیان کند.
    استاد ارجمند دکتر فضل الله اکبری در مورد ایشان می گوید:
    “مقدر چنین بود که، درسالهای پایان زندگی، با پدید آورنده این اثر در سازمان حسابرسی، مرکز تحقیقات تخصصی حسابداری، هم اتاق باشم و مصاحبت او لذت بخش بود. حسن سجادی نژاد را می گویم. علاوه بر دانش حرفه، به شعر، که آن را متناسب و به اقتضای مورد می آورد، علاقه بسیار داشت. صفای باطن و لهجه اصیل او به کلامش تاثیر و شیرینی خاص می بخشید. پرمایه، سخت کوش و پیگیر بود. به نوشتن عشق می ورزید و از این جهت کم نظیر بود. از بین همه آنان که در این رشته می شناسم، عشق و پشتکاری بالاتر و فاخرتر از آنچه او به نوشتن داشت ندیده ام. با همه نوع کتاب الفت داشت و به گفته فیلسوف شهیر ژان پل سارتر زندگیش در میان کتابها شروع و در میان کتابها نیز به خاموشی گرایید”.
    براستی راز ماندگاری استاد در چیست؟ آنچه از گفته ها و نظرات شاگردان نقل شده ما را به آستانه این راز رهنمون می شود. ولی باید باز هم برای کشف آن بکوشیم. به این منظور، مرور دوباره ای در زندگانی و ویژگیهای ایشان، راهگشای این مهم تواند بود، مهمی که برای نسل امروز و فردا بسی آموزنده است. در این مرور دوباره به چنین مواردی برمی خوریم:
  • ویژگیهای وراثتی و خانوادگی؛ سید بود و در خانواده ای متدین و عالم به دنیا آمد و رشد کرد.
  • تنوع زمینه های تحصیلی و مطالعاتی؛ علاوه بر حسابداری با علوم اسلامی، ریاضیات، فیزیک، شیمی و ادبیات فارسی و انگلیسی آشنایی داشت، به نحوی که در جای جای آثار ایشان، نتایج این مطالعات آشکارا دیده می شود و غنا و پرباری کم نظیری به تالیفات، سخنرانیها و نیز کلام ایشان بخشیده است. در پیشگفتاری بر متنی به نسبت قدیمی، به قلم مرحوم عرفانی، به این شعر زیبای عربی اشاره کرده اند که مصداق حال خود ایشان هم هست:
    “تلک آثارنا تدل علینا
    فانظروا بعدنا الی الاثار”
    آثار ما برما دلالت می کند؛ پس بعد از ما به آثارمان نظر افکنید.
  • به روز بودن؛ در زندگی همواره با جریانهای علمی و اجتماعی جدید همراه و هماهنگ می شد. از جمله در سال 1323 به عضویت وابسته و در سال 1338 به عضویت پیوسته انجمن حسابداران خبره انگلستان درآمد. همچنین کتابهای ایشان، تاریخ 10 سال پس از فوت ایشان را نیز دارد. اینها جز از طریق به روز شدن میسر نیست.
  • کار سیستماتیک، منظم و مداوم؛ تلاش او از بدو بازگشت به ایران بدون توقف ادامه داشت. از هنگامی که در گنجاندن ماده ای در قانون مالیاتهای سال 1328 ایفای نقش کرد [درهر موقعی که انجمن محاسبین و کارشناسان قسم خورده در کشور تشکیل شود، وزارت دارایی مکلف است نتیجه رسیدگی محاسبین قسم خورده را در مورد حساب یا ترازنامه هر بازرگان یا شرکت بپذیرد، و در این صورت برای تشخیص مالیات مودی، دیگر حاجت رسیدگی به دفاتر و اوراق مودی نخواهد بود.]، تا تشکیل انجمن حسابداران خبره ایران در سال 1353 و تکمیل و بازنگری کتابهای خود، یعنی در تمام طول زندگی.
  • صراحت و لطافت توام در کلام؛ زندگی استاد، آکنده از لطیفه های آموزنده بود. در جایی، در پاسخ به یکی از دوستان، که به ایشان گفته بود [به دلیل سردی هوا و دوری راه]: “فلان کار را می توانید در منزل هم انجام دهید” پاسخ داده بودند: “اگر قرار بر این است که پول مفت به من بدهند، من از فردا نمی آیم.” و جایی دیگر، پس از آنکه شخص چاپلوسی در حضورشان، زبان به تحسین بازکرد، بی ریا و بی پرده تقاضای “دوا” کرد و داستان جالینوس از مثنوی را بازگو کرد که:
    “جالینوس از یارانش می خواهد که فلان دارو را آماده کنند. یاران به وی خاطرنشان می سازند که “این دوا در علاج جنون کار رود و از کمال عقل تو بعید است که حاجت بدان کنی.”جالینوس پاسخ می دهد که امروز دیوانه ای با من در میان راه، اظهار تملق و چاکری کرد، اگر سنخیتی در میان ما نمی بود، این توجه در نزد او حاصل نمی شد.”
  • شوق و اشتیاق در آموختن و آموزاندن؛ دوستی می گفت: “هنوز دوستان واپسین خنده رضایت آمیزش از دیدن آخرین کار چاپ شده اش را فراموش نکرده اند”.
  • میهن پرستی؛ از ایشان سئوال کرده بودند که چگونه سجادی نژاد شدی؟ با صدایی محکم و لحنی مصمم پاسخ می دهد: “از عشقی که به کار داشتم و احساس وظیفه و مسئولیت در مقابل میهنم؛ عمرم و فراغتم را وقف کار کردم”.
  • سخت کوشی؛ روز دهم شهریور 1367 چشم از جهان فروبست. کنار تختش در بیمارستان پاستورنو عینکی و قلمی بود و کتابی که داشت آن را برای چاپ مجدد تصحیح می کرد.
    به عنوان حسن ختام، یادش را با متن دستنوشته استاد ارجمند جناب آقای مصطفی علیمدد گرامی می داریم.

لترون

لترون                                                            

شرکت لترون در سال 1963 توسط متخصصین کارخانه صنعت کاغذ و لاک آلمان تاسیس شد .در آن زمان طراحی آن کامپیو تری بود و امروزه توسط دستگاه های تمام اتوماتیک تولید میشود.این نوع روکش با تولیدی بالغ بر 150 میلیون متر مربع در سال ، بیشترین مقدار مصرف را در روکش های صنایع چوبی در 5 قاره دنیا دارا میباشد.

در ایران به نئوپانهایی که توسط لترون روکش میشوند ، اصطلاحا لترون گفته میشود .

از جمله مزایای لترون نسبت به روکش های طبیعی ، مقاوم بودن آن در برابر آب و استحکام بیشتر در برابر ضربه ، سائیدگی و نور آفتاب می باشد .

 خرید                      مشتریان گرامی میتوانند پس از بازدید از سایت و انتخاب محصول مورد نظر با شماره تلفن های 7605163-021و7641823- 021تماس گرفته وکد کالا و رنگ محصول را اعلام نمایند. سپس کالای سفارش شده به محل مورد نظر خریدار ارسال شده و مبلغ کالا و هزینه حمل و نقل دریافت می گردد .

لازم به ذکر است هزینه حمل و نقل به عهده مشتری می باشد.

مشاهیر حسابداری ایران

                  
دکتر عزیز نبوی

دکتر عزیز نبوی

موسس موسسه عالی حسابداری و مولفی برجسته در دانش حسابداری

نبوی را به عنوان مدیری موفق می­شناسیم. وی مولفی برجسته بود. چاپ مکرر کتابهایش در طول 40 سال گذشته و انبوه متقاضی برای آنها حاکی از اهمیت و ارزش کاربردی تالیفاتش است. نبوی معلمی دانشمند و توانا بود که دانش وسیعش از مطالعات گسترده­اش در زمینه­های مختلف پدید آمده بود.

مصطفی علی­مدد -  یادنامه استاد عزیز نبوی ـ من مرگ این عزیزراباورنمی­کنم ـ مجله حسابدار شماره 156

عزیز نبوی فرزند میربابا نبوی از فرهیختگان و آزادی­خواهان آذربایجان در صدر مشروطه است. ایشان در بیان شرح حال خود می­گوید:
« در سال 1311 در بندرانزلی متولد شدم، اما در تهران زندگی کردم. نخست لیسانس حقوق و پس از آن فوق­لیسانس علوم اداری و سرانجام در اولین دوره دکترا در ایران، دکترای اقتصاد گرفتم و در سال 1340(1960 میلادی) موفق به اخذ درجه دکترای علوم اداری با تخصص در زمینه حسابداری از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شدم. استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاه تهران، استاد دانشکده اقتصاد و بانکداری دانشگاه ملی و بنیانگذار و رئیس موسسه عالی حسابداری بودم. افتخارم این است که هزاران جوان تحصیلکرده برای کشورم تربیت کرده­ام. از سال 1355 به بعد استاد دانشگاه کشور سوئیس بودم و در دانشگاه اروپایی سوئیس روش علمی تحقیق، حسابداری مالی و حسابداری مدیریت تدریس کردم.»

دکتر عزیز نبوی خدمات دولتی را در وزارت امور اقتصادی و دارایی آغاز کرد و سالها در مقام مشاور عالی وزارت دارایی، مشاور مالی وزارت کشور و مشاور مالی وزارت پست و تلگراف و تلفن بکار مشغول بود. مدیریت مجله تجارت دانشکده حقوق و علوم اقتصادی دانشگاه تهران، عضویت در هیئت مدیره انجمن حسابداران قسم خورده ایران، سردبیری مجله بانکها در وزارت دارایی و نمایندگی دولت ایران در کنفرانس جهانی امور مالی در ایتالیا در سال 1964 میلادی از دیگر اموری بود که ایشان به آنها اشتغال داشت.

او ایده ایجاد یک دانشکده را داشت، آن را اجرا کرد و موفق هم بود. تاسیس موسسه عالی حسابداری در سال 1343 کاری بزرگ و دشوار بود که آن را به انجام رساند و با آموزش حسابداری در سطح دانشگاهی و تخصصی موجب شد که دگرگونی شگرفی در کار و زندگی شمار زیادی از جوانان آن روزگار پدید آید. زنده یاد دکتر عزیز نبوی ذهنی پر از ایده داشت: تحقیق، تالیف، ساخت و کارآفرینی.

حاصل کار دکتر نبوی، دانش­آموختگان موسسه عالی حسابداری هستند که بسیاری از آنها در کار و زندگیشان موفقند. وجود شمار قابل توجهی استاد دانشگاه در ایران و کشورهای دیگر، وجود شمار بیشتری حسابدار حرفه­ای و وجود شمار مدیران بسیار در بین آنها نشانه موفقیت ایشان است. دکتر عزیز نبوی را می­توان یکی از پایه­گذاران آموزش حسابداری نوین در ایران به­شمار آورد.

دکتر نبوی علاوه بر 30 سال تدریس در دانشکده­های مختلف5 در ایران، آمریکا و سوئیس، پژوهشگر و مولف مجموعه 2 جلدی اصول حسابداری است که تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است. ویژه­گی اصلی این دوره دو جلدی پرداختن به تمامی جنبه­های حسابداری و کوشش در انطباق مطالب با اوضاع و احوال ایران است. ایشان مولف کتاب اصول حسابرسی و اصول حسابداری دولتی است و دارای تالیفات متعدد به زبان انگلیسی و فرانسه می­باشد.

زنده­یاد دکتر عزیز نبوی روز شنبه 10 آبان 1382 وفات یافت و در شهر مونترو سوئیس به خاک سپرده شد. از ایشان سه فرزند، دو پسر و یک دختر باقی مانده است.

 

MDF

mdfفیبرباچگالی متوسط                                                                                                                                                                     نوعی فیبر است که از ذرات چوب بهم چسبیده تحت فشار و حرارت بوجود می آید.

مزایا: به دلایل زیر می توان گفت که چرا MDF به جای تخته سه لا و یا تخته های نئوپان بکار می رود :

1-    چگال است – مقدار ذرات چوب در واحد حجم ، زیاد است

2-    مسطح و هموار است .

3-    محکم و بدون گره است .لذا براحتی سوراخکاری و سوهانکاری میشود، و به فرم های دلخواه در می آید .

4-    از آنجا که از ذرات بسیار ریزو  نرم  تشکیل شده است ، بافت آن در سطح قابل تشخیص نمی باشد .

5-   براحتی با چسب چوب بهم میچسبد .سطح آن را می توان رنگ روغن یا رنگ پلاستیک زد و همچنین بوسیله لترون و یا اچ پی ال و یا روکش ملامین روکش نمود.

 

موارد استفاده: برای ساخت کابینت ، دیوارهای چوبی و کمد و دکوراسیون داخلی منزل استفاده میشود.

مشاهیر حسابداری ایران ۲

اسماعیل عرفانی

اسمعیل عرفانی

 محمد شلیله

این زمان دیگر نام اسمعیل عرفانی تنها برروی کتابهایی برجای مانده است که آن زنده یاد در رشته حسابداری و حسابرسی تالیف کرده است و در آن قطع خاص انتشارات دانشکده حسابداری و علوم مالی شرکت ملی نفت ایران منتشر می شد و اکنون در کتابخانه های معتبر نگهداری می شود و تنها در بررسیهای تاریخی تحولات دانش حسابداری در ایران به آن مراجعه می شود. بیش از این اما در دوران اخیر کمتر از او یاد کرده ایم؛ او را که واضع واژه های حسابرس و حسابرسی، استاد حسابداری، مشاور دکتر محمد مصدق، از بنیانگذاران دانشکده حسابداری و علوم مالی شرکت ملی نفت ایران، از شمار مولفان و بنیانگذاران برجسته دانش نوین حسابداری و حسابرسی کشور، بنیانگذار نخستین انجمن حرفه ای ایران، از کارگزاران بلند پایه بانک ملی ایران، معاون بانک مرکزی، مشاور سازمان برنامه و رییس هیئت عالی بازرسی شرکت ملی نفت ایران، عضو هیئت نمایندگی ایران در دادگاه لاهه و تحلیلگر چیره دست اقتصاد بود. اعتبار او البته از نقشها و سمتهایی که داشت مایه نمی گرفت بلکه عملکردش در مشاغل پیشگفته بود، که به او اعتبار می بخشید و می توان از خلال بررسی آن آموزه های کم نظیری از چگونه حسابرس بودن را در اختیار نسل کنونی حسابداران نهاد و به نسلهای آینده سپرد.

اسمعیل عرفانی پیش از آنکه پیر شود، از میان ما رفت، اما بیش از آنکه از یاد رفتنی باشد به یادماندنی است.

نوشته حاضر حاصل کوششی است که از آغاز سال 1372 و در راستای بازشناخت استاد اسمعیل عرفانی آغاز شد و همچنان ادامه دارد. اما در هرگامی با محدودیتهای پیشبینی نشدنی در دستیابی به اطلاعات مستند روبه رو بود. برای نمونه، دستاورد این همه سال جستجویمان، تنها یک امضا از استاد بود که آن هم در پرتو لطف یکی از شاگردان استاد به دست آمد. بیش از این دریغ از دستیابی به جمله ای دست نوشته استاد. اما در برابر این دشواریها هر آنچه نیز که تاکنون فراهم آمده در پرتو نیک خواهیها و راه گشاییهای بستگان، شاگردان و دوستان استاد بوده است.

نخست باید از دکتر پرویز شمس استاد ادبیات بسیاری از حسابداران یادکرد که بررسیهای نخستین را آسان کرد و مرا خانه به خانه با بستگان آن شادروان آشنا ساخت؛ از فیروز عرفانی برادر استاد و خدیجه حسن پور معلم گرانقدر فرزندان این مرز و بوم دختر عمه شادروان که مرا در خانه هایشان پذیرا شدند و از هیچگونه یاری در کار بررسی دریغ نکردند، از آقای مهندس علی خیام عرفانی خواهرزاده استاد که حق بسیاری در این کوشش دارند، عکسهایی دست نیافتنی از استاد را در اختیار گذاشتند، پرسشنامه های تهیه شده مرا در ایران و خارج از کشور به بستگان و آشنایان استاد ارائه کردند، پاسخهای آنان را گردآوردند و به من سپردند و از غلامرضا حیدرخویی شاگرد استاد که مدارک درخور استفاده ای را فراهم آوردند و خاطرات خود را از استاد بازگو کردند و سرانجام از پروین عرفانی خواهر و پرویز عرفانی برادر و مسعود عرفانی خواهرزاده استاد که با دقتی بیشینه به پرسشهای پرسشنامه ها پاسخ گفتند و به یافته های بررسی کننده اعتبار بخشیدند.

اسمعیل عرفانی فرزند میرزا ابوطالب خان عرفانی است. خود ابوطالب خان در رودبار متولد شده است. او پس از پایان گرفتن تحصیلاتش در شاهزاده عبدالعظیم (شهرری)، برای مطالعه و آشنایی با روشهای نوین آموزش و پرورش به قفقاز رفت و در آنجا مدرسه ای برای ایرانیان مقیم قفقاز تاسیس کرد. پس از آن راهی سمرقند شد و در آنجا نیز به تاسیس مدرسه برای فرزندان ایرانیان مقیم آن شهر همت گماشت. شادروان ابوطالب عرفانی پس از انقلاب اکتبر، مانند بسیاری از ایرانیان مهاجر، به میهن بازگشت و در بندر انزلی دست به تاسیس مدرسه ای زد که اسمعیل و برادرش ابراهیم از نخستین شاگردان آن بودند. سپس برای اینکه فرزندانش به دانشگاه راه یابند در سال 1309 به تهران آمد. ابوطالب خان عرفانی از یاران و همرزمان میرزا کوچک خان بود و مدتی را همراه سردار جنگل در اقامتگاه او سپری کرد و در همانجا همسر و یکی از فرزندانش را از دست داد.
در کتاب سردار جنگل، نوشته ابراهیم فخرایی نیز از او به نام میرزا ابوطالب یاد شده است. از آن زمان به بعد چون پیشینه سیاسی و مبارزاتی وی با اوضاع و احوال سیاسی آن زمان سازگار نبود، کوشید تا زندگی خود را در گمنامی بگذراند.

ابوطالب عرفانی، خدمتگزار فرهنگ این مرز و بوم سرانجام در پی چهل سال تلاش در راه ایجاد مدارس جدید و تصدی مشاغلی چون ریاست فرهنگ انزلی، کفالت فرهنگ گیلان و ریاست مدرسه ناصرخسرو سرانجام در سال 1325 چشم از جهان فروبست.

اسمعیل عرفانی فرزند سوم از چهار فرزند نخستین ازدواج پدر در سال 1295 در بندر انزلی بدنیا آمد، تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه ای که پدر تاسیس کرده بود، در انزلی به پایان رسانید و بعد برای ادامه تحصیل به رشت رفت و دوره متوسطه را در آن شهر گذراند. درآن زمان دانش آموزان می توانستند در صورت برخورداری از استعداد و توانایی تحصیلی چشمگیر چند کلاس را در یکسال بگذرانند و اسمعیل عرفانی نیز با استفاده از این حق و به اتکای استعداد وظرفیت خارق العاده اش توانست در سن 15 سالگی به اخذ دیپلم کامل متوسطه و پس از سه سال در 18 سالگی به دریافت درجه لیسانس حقوق نایل آید. او پس از پایان دوره دانشکده حقوق به استخدام بانک ملی ایران درآمد و دوسال بعد، در سال 1315 همراه نخستین گروه اعزامی از سوی بانک ملی ایران برای تحصیل در رشته حسابداری به انگلستان رفت، و این دوره را که مدت آن هشت سال بود در پنج سال به پایان رسانید و با موافقت بانک ملی ایران دو سال نیز در مدرسه اقتصاد لندن به تحصیلات عالی در رشته اقتصاد پرداخت و در این رشته موفق به دریافت درجه فوق لیسانس شد.

بازگشت اسمعیل عرفانی به میهن، تا پایان جنگ جهانگیر دوم به طول انجامید. در این زمان او نخستین حسابدار خبره ای بود که به ایران برگشت و در بانک ملی ایران به خدمت ادامه داد و به دستور مدیر عامل وقت این بانک، به بررسی و بازنگری سازمان بانک یاد شده ماموریت یافت.

اسمعیل عرفانی، با کمال تاسف، در سال 1326؛ یعنی در سن 30 سالگی، در جریان مسافرت به شمال کشور، در اثر تصادفی شدید هنگام رانندگی از ناحیه کمر به شدت آسیب دید و از هر دوپا فلج شد. این حادثه تاثیری ناگوار بر روحیه او نهاد و افسردگی شدیدی بروی عارض کرد تا آنکه از سوی بانک ملی ایران به منظور معالجه برای مدت 6 ماه به انگلستان فرستاده شد. منتها معالجات نتیجه ای در پی نداشت، اما چون این مدت را در میان معلولان جنگی جنگ جهانگیر دوم به سر برد، از مشاهده روحیه امیدوار و فعالیت و تحرک آنان روحیه اش بکلی دگرگون شد و از آن پس به مدت 27 سال روی صندلی چرخدار با نهایت جدیت و امیدواری به فعالیتهای علمی و فرهنگی خود ادامه داد. به گفته دکتر فضل ا… اکبری:“بخش درخور توجه عمرشان که زمان بعد از تصادف را دربر می گرفت، روی تحت و در یک اتاق در طبقه زیر زمین بانک ملی و سپس بانک مرکزی سپری کردند”.
در این زمان مبارزات مردم ایران در راه ملی کردن صنعت نفت آغاز شده بود و او با همان وضعی که داشت به این مبارزات پیوست و در همان حال در اجتماعات حضور می یافت و در راه پیماییها شرکت می کرد. افزون بر این با انتشار مقاله های اقتصادی در روزنامه های کیهان و اطلاعات نظریه های جدیدی برای سازماندهی اقتصاد بدون اتکا به درآمد نفت ارائه کرد که مورد توجه دکتر محمد مصدق قرار گرفت و او را در شمار مشاوران اقتصادی خود برگزید و هفته ای چند بار با وی به مشورت می پرداخت.

در همین زمان بود که گروهی از نمایندگان مجلس شورای ملی به تحریک دشمنان نهضت، به شدت برعلیه دکتر مصدق به مخالفت برخاستند. اسمعیل عرفانی از طریق یکی از دوستانش توانست فهرست اسامی سهامداران ایرانی شرکت سابق نفت انگلیس را که از شمار مخالفان مصدق بودند به دست آورد و این فهرست را در روزنامه ها منتشر ساخت و آشکار شد وکلایی که به سرکردگی جمال امامی با اقدامات دکتر مصدق مخالفت می کردند، از سهامداران شرکت نفت بوده اند. این اقدام او سبب شد که از شدت مخالفتها کاسته شود و دکتر مصدق نیز وی را مورد تشویق قرارداد. او در همین زمان به عنوان رییس هیئت عالی بازرسی شرکت ملی نفت در جریان خلع ید از شرکت انگلیسی منصوب شد و به همراهی دوست و همکار همیشگی اش زنده یاد استاد حسن سجادی نژاد به استقرار نظام مالی صنعت نفت یاری رسانید.

اسمعیل عرفانی از بنیانگذاران دانشکده حسابداری و علوم مالی شرکت ملی نفت ایران است. دکتر فضل ا... اکبری در این باره می گوید: “ایشان به لحاظ وضع جسمانی خود نمی توانستند درکارهای اجرایی فعالیت یا حتی تدریس کنند، مرحوم سجادی نژاد دانشکده یاد شده را پایه گذاری کردند و ریاست آنرا برعهده گرفتند، منتها در همه حال از یاری و همراهی مرحوم اسمعیل عرفانی بهره مند بوند”،. غلامرضا حیدر خویی از شاگردان اسمعیل عرفانی فضای جلسه اعلام موافقت با به رسمیت شناختن مقاطع تحصیلی مدرسه عالی حسابداری و علوم مالی را به وسیله استاد چنین توصیف کرده است: “آن جثه رنجور به کمک یاران صمیمی اش برروی صندلی چرخدار پشت تریبون قرار گرفت و موافقت مسئولان وقت را با صدایی آرام، نگاهی نافذ و تبسمی حاکی از احساس رضایت به آگاهی مشتاقان حاضر در جلسه رسانید. سکوتی ژرف فضای جلسه را فرا گرفت و با جدا شدن صندلی چرخدار از تریبون بود که حاضران به احترام به پا خاستند و با کف زدنهای ممتد استاد و پشتیبان خود را ستودند”. او پیش از این نیز مدرسه حسابداری بانک ملی ایران را که گواهینامه دانشگاهی نمی داد، تاسیس کرده بود و نخستین کتاب حسابداری و حسابرسی خود را برای آموزش در این مدرسه تالیف کرد.

اسمعیل عرفانی تا آنجا که توانست به تدریس پرداخت و همراه آن به تالیف کتابهایی در رشته حسابداری، از جمله سه جلد کتابهای حسابداری مدیریت و کتاب حسابرسی همت گماشت. کتابهای پیشگفته معتبرترین منبع مطالعه در زمینه حسابداری مدیریت و حسابرسی تا سالهای اخیر و انتشار کتابهای جدید در این رشته بود.

عملکرد شغلی و رفتار حرفه ای او درخور توجه بسیار است. ذکر داستانی در این مورد خالی از لطف نیست. زمانی که عرفانی رییس هیئت عالی بازرسی شرکت نفت بود، آگاه شد تعدادی از اعضای هیئت مدیره این شرکت ـ برخلاف قانون ـ در شرکتهای نفت خارجی سهم دارند. نخست در آمریکا و پس از توفیق نیافتن در این باره در کتابخانه پارلمان کانادا به جستجو پرداخت و موفق به دستیابی به مدارک مورد نیاز جهت اثبات موضوع شد و اعضای مورد نظر را در موقعیتی قرار داد که ناگزیر بودند یا از سهام خود در شرکتهای پیشگفته صرفنظر کنند یا آنکه از عضویت هیئت مدیره شرکت نفت استعفا دهند. زمانی دیگر با خبر شد برخی از شرکتهای نفتی در قراردادهای خود با یکی از کشورهای بحرین یا کویت امتیازهای درخور توجهی را برای این کشورها در نظر گرفته اند در حالی که در موارد مشابه، همان امتیازها را از ایران دریغ داشته بودند و وجود چنین امتیازاتی را در قرارداد با سایر کشورها نیز انکار می کردند. او درصدد اثبات موضوع برآمد، تا آنکه به منظور بررسی سیستمهای مالی شرکتهای نفتی خارجی به آمریکا اعزام شد. در آنجا کوشید تا در کتابخانه معروف کنگره به قراردادهای موردنظر دست یابد، اما رییس قسمت خاورمیانه کتابخانه یادشده، از هرگونه همکاری در این زمینه، به دلیل محرمانه بودن اسناد مذکور خودداری کرد. اسمعیل عرفانی با وضعیت جسمی خود رنج سفر را برخود هموار کرد و فاصله دو هزار کیلومتری واشینگتن تا کانادا را طی کرد اما بازهم به نتیجه نرسید. به شیکاگو که قراربود سیستمهای مالی شرکتهای استاندارد اویل و ایندیانا را در آنجا مطالعه کند، بازگشت و سرانجام با کوششها و پیگیریهای وصف ناپذیر و هوشمندانه و در پرتو شناخت و آگاهی که از مناسبات و سیستمهای اداری و اطلاعاتی آن شرکتها داشت به اسناد مورد نظر دست یافت و امکان دسترسی به امتیارات مورد انتظار را در مذاکرات بعدی فراهم ساخت. زمانی نیز موفق به کشف تقلب و حساب سازی در حسابهای کنسرسیوم شد، اما مدیران کنسرسیوم با اتکا به پشتیبانی دربار به گزارشهای او وقعی نگذاشتند. اسمعیل عرفانی آنان را تهدید کرد که در صورت نپرداختن حقوق کامل شرکت ملی نفت ایران، آنان را به دلیل رعایت نکردن قوانین مالیاتی آمریکا درخود آن کشور تعقیب خواهد کرد، همین تهدید سبب شد که کنسرسیوم جبران خسارتهای وارد شده به ایران از این بابت را بپذیرد. مدعای عرفانی نزدیک به 50 میلیون دلار بود، اما دکتر امینی نخست وزیر وقت که برای وصول این مطالبات به خارج رفته بود، در آنجا کل خسارت را به 20 میلیون دلار مصالحه کرد و این موضوع باعث رنجش عرفانی شد که معتقد بود، حق با ایران بوده و می توانسته اند تمامی خسارت را مطالبه کنند.

در اواخر خدمتش در شرکت نفت به علت اختلافهایی که بین او و دکتر اقبال به خاطر گزارشهای او در مورد تخلفات شرکتهای خارجی بروز کرده بود، ناگزیر شد، شرکت نفت را ترک کند و به بانک مرکزی بازگردد. در آنجا فعالیت خود را به عنوان معاون مطالعاتی این بانک ادامه داد، یک سال هم در این سمت بود که بازنشسته شد و در سال 1352، در سن 57 سالگی به علت نارسایی کلیه درگذشت.

به گفته دکتر فضل ا... اکبری “...اصطلاحهای حسابرس و حسابرسی را برای نخستین بار مرحوم اسمعیل عرفانی به کار بردند. پیش از این که ایشان این اصطلاحها را پدید آورند، واژه های ممیز و ممیزی به کار می رفت که صرف نظر از مفهوم کلی، در عرف مردم بیشتر به رسیدگی از دید و برای تشخیص مالیات اطلاق می شد”.
اسمعیل عرفانی پیشگام تاسیس تشکلهای حرفه ای در ایران بود، دکتر اکبری در این باره گفته است: “علاقه ایشان به پیشرفت حرفه و توسعه و تشکل آن به حدی بود که به رغم مشکلات جسمی و گرفتاریهای شغلی برتمامی فعالیتها نظارت می کردند و خودشان نیز پا به پای دیگران در تمام کارها مشارکت می جستند. در واقع دلیل پیشرفتهای درخور توجه حرفه در دوره فعالیت ایشان همین بود”.
نخستین انجمن حسابداران ایران در سال 1342 به ثبت رسید. دکتر اکبری گفته است:“.... بانی تاسیس این انجمن مرحوم اسمعیل عرفانی بودند و جلسات نیز در دفتر ایشان تشکیل می شد و پیگیری و پایه گذاری آنرا خود ایشان برعهده داشتند”.
جنبه دیگر شخصیت اسمعیل عرفانی، وجه فردی، رفتاری و فرهنگی اوست. دکتر اکبری در این باره گفته است: “... شخصیت ممتازی بودند و دفترشان مرکز تجمع حسابداران برجسته وصاحبنظران آن زمان بود و سمت پیشکسوتی داشتند. نقش جشمگیر ایشان در تاسیس انجمن حسابداران و تالیف کتابهای حسابداری و حسابرسی بر همگان روشن است. در واقع هر کار و کوششی از دفتر ایشان آغاز می شد”. دکتر اکبری همچنین گفته است: “دو صفت تیزهوشی و جدی بودن را بیش از سایر ویژگیهای ایشان به خاطر دارم و فکر می کنم این صفات با کیفیتی که در مرحوم اسمعیل عرفانی وجود داشت، در کمتر کسی یافت می شود، بویژه در شرایطی که ایشان به فلج مبتلا بودند و پیامدهایی که این بیماری برای ایشان داشت. با این حال چنان فعال بودند که بندرت می توان فردی این گونه فعال سراغ کرد”.

در میان طیف گسترده علائق و دلبستگیهای او مانند فعالیتهای حرفه ای، فعالیتهای اجتماعی، تالیف و تدریس و متشکل ساختن حرفه و تاسیس دانشگاه و جز آن، شعر نیز از امتیاز چشمگیری نزد او برخوردار بود. در میان شعرای ایرانی، به اشعار سعدی و حافظ و بیش از همه به مولانا دلبستگی داشت و به مطالعه و بررسی عرفان علاقمند بود.

به مسافرت و گذران در طبیعت و مناطق کوهستانی علاقه بسیار داشت و پیش از آنکه آن حادثه دردناک، شیوه دلخواهانه زندگی را از او دریغ نماید، از هر فرصتی برای اقامت همراه دوستان و بستگانش در طبیعت کوهساران بهره می جست.

برای افراد درستکار و صادق و کوشا احترام بسیار قائل بود و از دروغ و ریا و شنیدن حرفهای نسنجیده و ناروا برآشفته می شد. بسیار صریح بود و ناخرسندی خود را از دیگران به آسانی با آنان در میان می نهاد. روابط او با دیگران دوستانه و همراه با احترام بود، درستکار و دقیق و سختکوش بود و با دیگران مناسباتی جدی، صمیمانه، ملاطفت آمیز و مهربان داشت. در عین حال در مواردی که ادامه روابط خود را با دیگران مناسب نمی دانست، بسیار صریح نظر خود را ابراز می داشت و در منتهای خونسردی و احترام بتدریج با آنان قطع رابطه می کرد. از ورود به حوزه شخصی زندگی افراد به شدت پرهیز می کرد و به دیگران نیز اجازه نمی داد که به مسائل شخصی او بپردازند. با دانشجویانش صمیمی و حمایتگرانه و در عین حال با انضباط و جدی رفتار می کرد. ساده و بی پیرایه می زیست، قانع و از تجملات بیزار بود، معاشرت با دوستان و بستگانی را که ساده زندگی می کردند بسیار دوست داشت و تا حد امکان از حضور در مراسمی که با تشریفات و تجملات همراه بود، پرهیز می کرد، اما از مشارکت در امور اجتماعی به هر شکلی که ممکن بود، از جمله به صورت اهدای کمکهای مالی موثر استقبال می کرد.

بالاترین آرزویش این بود که مردم خوب و درست کارکنند و کار به کاردان سپرده شود و دیگر اینکه، مگر روزی بهبود یابد و از رنج بیماری وارهد.
خانواده اسمعیل عرفانی برایش احترام بسیار قایل بودند، کوششهای او را تقدیر می کردند و وی را موجب مباهات خود می دانستند.
اسمعیل عرفانی معتقد بود:“ اگر واقعاً سیستم حسابداری و حسابرسی درستی در مملکت نداشته باشیم، هیچگاه اصلاحات اقتصادی به جایی نمی رسد”.