انفجار درون

پربارترین و بهترین خوشه ها ی گندم به طرف زمین آویزان هستند.

انفجار درون

پربارترین و بهترین خوشه ها ی گندم به طرف زمین آویزان هستند.

نیکبخت واحدی

نیکبخت:
    بازیکنان پرسپولیس خودخواه هستند


    
    
     علیرضا ‌نیکبخت‌واحدی در روز بازی با ملوان یک پنالتی برای تیمش گرفت اما برخی اتفاقات این دیدار کام نیکبخت را تلخ کرده به نحوی که عصبانیت در گفته‌های او کاملاً به چشم می‌خورد‌.
    نیکبخت از دلایل عصبانیتش صحبت می‌کند و اینکه تاکنون هیچ تصمیمی برای فصل آینده‌اش نگرفته و مذاکره‌ای نیز با فتح‌ا‌...‌زاده انجام نداده است‌.

    نیکبخت می‌گوید: دو تیم بازی خوبی را ارائه دادند اما به اعتقاد من تیم ما کم گل زد‌. ضمن اینکه یک نیمه نیز کمتر از انتظار ظاهر شد چون در این بازی گذشت نزد برخی از بازیکنان ما وجود نداشت‌. واقعاً نمی‌دانم در ذهن برخی از بازیکنان ما چه می‌گذرد چون خودخواه هستند و بیشتر از تیم به خودشان فکر می‌کنند‌. باور کنید اگر بعضی از بازیکنان ما خودخواهی را کنار بگذارند، تیم ما همان تیمی خواهد شد که به تیم‌های دیگر چند گل می‌زند‌.
    نیکبخت در ادامه در مورد اینکه چرا پنالتی را نزد، اینگونه توضیح می‌دهد‌: دوست داشتم پنالتی را بزنم اما در ابتدای بازی دنیزلی بادامکی را به عنوان پنالتی‌زن تیم معرفی کرده بود‌.
    مهاجم پرسپولیس تصریح کرد‌: با اتفاقاتی که بین سه تیم ابتدای جدول افتاده، شانس به ما رو کرده و حالا شانس اندکی برای قهرمانی لیگ‌برتر به وجود آمده است اما نباید فراموش کنیم تیم ما در جام حذفی با حمایت صدهزار هوادار به فینال راه یافته و قهرمان جام حذفی خواهیم شد‌.
    نیکبخت در خصوص پیشنهاد فتح‌ا‌...‌زاده گفت‌: فتح‌ا‌...‌زاده نسبت به من لطف دارد اما فکر و ذکر من در حال حاضر معطوف به پرسپولیس است ضمن آنکه یک سال دیگر نیز با پرسپولیس قرارداد دارم از طرفی من هیچ صحبتی با فتح‌ا‌...‌زاده نداشته‌ام‌.
    مهاجم پرسپولیس درخصوص پیشنهاد یک تیم اماراتی به خود اظهار داشت‌: هنوز در جریان پیشنهاد تیم اماراتی نیستم چون صحبتی با مدیر برنامه‌هایم در این خصوص نداشته‌ام‌.
    نیکبخت در پایان درخصوص شانس‌های قهرمانی خاطرنشان کرد: با شکستی که استقلال اهواز مقابل سپاهان متحمل شد شانس این تیم برای قهرمانی کم شد اما سه تیم اول جدول شانس زیادی برای قهرمانی دارند و نهایتاً یکی از این سه تیم قهرمان لیگ خواهد شد‌.
    

نشان افتخار برای دایی

آمال بزرگ، اما دست یافتنی به مدد شهریار

شهریار فوتبال آسیا بارها در مجامع غیر رسمی از یک آرزومندی بزرگ پرده بر داشته و عنوان کرده است در اختیار کرفتن سکان مدیریت تیم پرسپولیس در سالهای اتی یکی از اهداف او پس از پایان دوره بازیگری است. همه اینها در حالی عنوان شده که در سالهای اخیر این باشکاه از یک بی ثباتی محض در امر مدیریت بر خوردار بوده است. این هدف نهایی در جای خودش هم برای شخص دایی و هم برای علاقمندانش ارزش محسوب می شود. اما سالهاست که فوتبال اردبیل باشگاهی در سطح سوم و حتی چهارم ایران را به خود ندیده است. سالهاست که دیگر چشم انتظار آمدن یک علی دایی دیگر از دامنه سبلان نیستیم. سالهلست که یاد گرفتیم فقط با افتخارات دایی زندگی کنیم و در اینده هم بانو ستالزی گلهای کاپیتان شبها و روز هایمان را سپری کنیم. اگر می بینیم یدالله اکبری و علی لطیفی و شاهین اورند و چندتای دیگر محل تولدشان اردبیل است باید به یاد داشته باشیم انها سالها قبل نهاجرت کرده اند و به مدد حضور در شها پردودی مثل تهران به رده های بالا رسیده اند. اما چرا؟ از هر کسی که بپرسی می گوید هیچ شرکت یا کارخانه و شخصی در سطح استان وجود ندارد که بنیه مالی چرخاندن یک باشگاه را در دراز مدت داشته باشد. اینگونه است که عمر هیچ تیمی به در یا سه سال نمی رسد. آمدن و رفتنشان به یک حکم خشک و خالی مافوق بند است. این امدن و رفتنها هم به خودی خود انقدر بی سرو صداست که نه کسی می فهمد و نه کسی اصولا خود را اذیت می کند روال کار همین است .ولی واقعیت خیلی تلخ تر است. (شهری که بهترین بازیکن فوتبال آسیا در ده سال اخیر را تحویل داده است در زیر گروه باشگاههای کشور هم نماینده ندارد!) مقصر اصلی در این ماجرا چه کسی یا کسانی هستند جای خود دارد ولی نکته ای که به عنوان یک راه حل رویایی می توان به ان امیدوار بود نسبت مستقیم با تصمیم یک نفر به خصوص دارد که در فوتبال ایران اسطوره شده است و وضع اقتصادی اش هم به حدی خوب است که بزرگترین ارزوها برایش ناچیز جلوه کند.
حالا که (شهریار) در کارهای عام المنفعه از ساخت مدرسه و ورزشگاه گرفته تا کمک به کسانی که برای نان بربری امشب معطل مانده اند پیش قدم است چه خوب است که (علی) برای یک کار ارزشمند دیگر آستین ها را بالا بزند و با راه اندازی باشگاهی در اردبیل و گماردن یک مربی درجه اول در راس آن زمینه را برای شکوفایی استعداد های شهریار های دیگر آماده کند.
تا کی باید بازیکن شال و کلاه کند و با پتو و بالش و لباس کارگری در تهران صبحها سر عملگی برود و عصرها سر تمرین تا بلکه یکی دو سال بعد شاقول و ماله و کمچه را با موبایل و پزو 405 عوض کند. آیا این انتظار زیادی است از کسی که 15 سال است که با عشق زندگی می کنیم و حنجره پاره می کنیم؟



ایمان موتمنی

نشان افتخار برای دایی

با هر ایرانی در سراسر دنیا که بحث ورزش را وسط بکشی اگر سیطره بحثت درمحدوده پولاد سرد وزنه برداری باشد بی درنگ و بدون شک همگان نام حسین رضازاده را بخاطر می آوردند. مدال طلای المپیک و رکورد شکنی در هر دو حرکت یک ضرب و دو ضرب به واقع لیاقت او را برای نمایندگی رشته وزنه برداری در اذهان تمام ورزش دوستان ایرانی نشان داده است. اگر بخواهیم این بحث را به ورزشهای دیگر تعمیم دهیم. اگر با هر ایرانی درمورد تکواندو صحبت کنی بی درنگ نام هادی ساعی را بر زبان می آورد! در مورد کشتی هم که با هر ایرانی به پای حرف صحبت از علیرضا دبیر به عنوان طلایه دار کشتی سالهای اخیر ایران میان می آید. سه نفری که به حق مدال و یا نشان شجاعت را دریافت کردند اما به هنگام اعطای نشان شجاعت به این افتخار آفرینان جای افتخار آفرین دیگری نیز خالی بود. کسی که از هر اروپایی و غیر ایرانی بپرسی از فوتبال یران چه می دانید بی درنگ نام او را بر زبان خواهند اورد. شهریار و کاپیتان فوتبال ایران و پرچمدار تیم ایران در المپیک آسیایی بوسان. کسی که در ورزشگاه جوزپه مه آتزا دروازه تیم پر آوازه میلان را باز کرد و در ورزشگاه برلین به تنهایی چلسی پر ستاره و پر آوازه (در آن زمان) را شکست داد و شبی به یاد ماندنی برای پایتخت نشنیان آلمانی به جا گذاشت. کسی که در سال 1999 به خاطر همین گلها و افتخار آفرینی هایش برای ایران و آسیا به عنوان بهترین بازیکن سال آسیا و مرد اول شهر برلین از میان آن همه رجال سیاسی و ... برگزیده شد! هم او که چندین بار به عنوان محبوب ترین فوتبالیست ایرانی انتخاب شده است. هر چند که او هم اکنون 33 ساله است اما مانند زمان به شهرت رسیدنش بازی می کند (24 سالگی در رقابت های مقدماتی جام جهان 1994 در قطر) جوانی که فوتبال خود را از استقلال اردبیل آغاز کرد و سپس به تاکسیرانی تهران (کرج) پیوست. بانک تجارت، پرسپولیس، السد، آرمینیا بیله فلد، بایرن مونیخ، هرتا برلین و الشباب باشگاه های بعدی او بودند. در واقع او از سال 1993 در قطر نامی برای خود دست و پا کرد. از زمانی گه از پشت محوطه جریمه با ضربه سر به عراق گل زد و هر دو گل تیم ملی را در برابر کره شمالی به ثمر رساند و ماتسوناگا دروازه بان آن زمان ژاپن را در دیدار با ژاپن تسلیم خود کرد تا او مسبب اصلی عدم صعود ژاپن در آن مسابقات به جام جهانی شناخته شود. کسی که بعد از سالها توانسته بود آقای گلی فرشاد پیوس را به خطر بیندازد و برای او رقیبی جدی هر چند همبازی باشد! سپس پس از گلزنی های فراوان برای پرسپولیس به السد قطر رفت و در جام ملت های آسیا در سال 1996 در امارات بهترین گلزن آن جام شد و 4 گل به تیم ملی کره جنوبی زد و اولین نسل لژیونر های ایرانی بود که به اروپا می رفت. راهی که چه هم دوره ای های او کریم و خداداد و چه پس از او خیلی ها رفتند ولی در نهایت بدون کسب موفقیت به ایران بازگشتند جدا از مهدوی کیا و هاشمیان ولی او به جام قهرمانان هم راه پیدا کرد و افتخار فوتبال ایران نام گرفت. در تمام اروپا و دنیا فوتبال ایران را با نام او می شناسند هر چند که او تکنییک علی کریمی و دریبل های ریز و پاسهای دقیق خداداد و شوتهای سر کش کریم را ندارد ولی او چهارچوب دروازه حریف را می شناسد. و این تنها انتظار از یک مهاجم است. کمتر کسی پاسهای زیبای در عمق تو در یا IN TO او به خداداد در ملبورن کریکت گراند و مهدوی کیا در ژرلاند لیون را از خاطربرده است. کسی که در ابتدا به او خرده گرفته می شد که فقط با ضربات سر توانایی گل زدن را دارد هم اکنون با پا هم گلزنی متبحر است. بی گمان او افتخار فوتبال ایران است هرچند که فوتبال یک رشته تک نفره به مانند کشتی و وزنه برداری و یا تکواندو نیست ولی به ثمر رساندن زحمتها ی یک تیم بی گمان آنچنان تاثیر گذار هست که به خاطرش داد سخن بدهیم! او افتخار فوتبال ایران است که اعراب شیخ نشین بی هیچ کم و کاستی بازوبند کاپیتانی را به او می دهند و او را یک اسطوره می نامند ولی خود ما گوهری داریم که قدر آن را نمی دانیم . کسی که با وجود از دست دادن 8 هفته از رقابتهای 22 هفته ای لیگ امارات توانست 11 گل به ثمر برساند و الشباب را از سقوط به دسته دو نجات دهد . نگذاریم تا هنگامی که مانند عابدزاده در بستر بیماری افتاد آن هنگام برای او بیمه ورزشی و خانه و زمین عرضه کنیم و ان گونه قدر او را بدانیم ... بی شک از لحاظ مالی نیازی ندارد ولی اهدای نشان شجاعت کمترین عنوانی است که می توان به او داد هم او که افتخار فوتبال ایران است. فرستادن شماره 10 تیم ملی به ویترین افتخارات تیم کار دیگری است که می توان برای او انجام داد . امید است که قدر اسطوره های خود را بدانیم.

یک ضیافت، یک مصاحبه و یک شب خاطره انگیز با قهرمان ملی

علی دایی در مصاحبه اختصاصی با نادر جهانفرد خبرنگار ارشد پارس فوتبال دات کام در آمریکا:

به انتقادات آنها اهمیتی نمی دهم

بازیکنان بحرین کل بازی به ما فحاشی می کردند

در بازیهای خارج از خانه بهتریم

کریمی در این بازیها دوباره متولد شد

شب گذشته در شهر پالو التو در شمال کالیفرنیا این سعادت نصیب من شد تا دعوت به ضیافتی شوم که توسط بزرگترین تیوریسین فوتبال ایران در این سوی اقیانوس، پژمان نوزاد برای ورود قهرمان ملی ما علی دایی به امریکا ترتیب داده شده بود.
حدود به صد و پنجاه نفر از با نفوذ ترین افراد ایرانی و امریکایی این منطقه به دیدار بزرگترین فوروارد تاریخ اسیا امده بودند تا به وی خوش امد گفته باشند. در میان مدعوین و به دعوت پژمان نوزاد چهره بازیکن اسبق ولی سرشناس تیم ملی امریکا و مدیر و همه کاره کنونی باشگاه سن حوزه ارت کوییک نیز به چشم میخورد.
بعد از امدن تمامی دعوت شدگان به این ضیافت، پژمان به همگی حضار ورود علی دایی این قهرمان ملی ایران راخوش امد گفت و به نمایندگی از طرف تمامی ایرانیان مقیم امریکا دستکش های بوکسی را که قهرمان افسانه ای بوکس جهان محمد علی امضاء کرده بود به عنوان یادبود تقدیم علی دایی کرد! پژمان گفت،
این برای ما افتخار بزرگیست که علی دایی را در حضور خود داریم واین هدیه ناقابلیست که از طرف تمامی ایرانیان تقدیم حضورش میکنیم!

بعد از مراسم اولیه دایی شروع به دادن امضاء و گرفتن عکس با هواداران ببیقرارش کرد و در کنار صرف غذا و نوای موسیقی اصیل ایرانی، این حقیر فرصتی یافت تا صحبتی داشته باشد با این قهرمان ملی.
از او از بازی اردن پرسیدم. میخواستم ببینم شانس ما را برای صعود چگونه میبیند.
دایی در پاسخ سوال ما گفت،
شک نکنید که ما این بازی را خواهیم برد. بچه ها اماده اند تا کار را در اردن تمام کنند. اصولا ما خارج از ایران همیشه بهتر بازی میکنیم و اینبار با یکدیگر هم پیمان شده ایم که کار اردن را یکسره کنیم!
نادر،
همه ما کم و بیش اگاهیم که اردنی ها دست به هرگونه حربه ای خواهند زد تا ما را در این بازی عصبی کنند و از نظر روانی شرایط را متشنج کرده و از ان سود بگیرند. ایا برای مقابله با ضد فوتبال احتمالی انها راه حلی را اندیشیده اید یا خیر؟

دایی،
جام اسیایی چین تجربه گرانبهایی برای بچه ها بود. ما از ان تجربه تلخ چیز های بسیاری را اموختیم و اینبار با چشم باز به مقابله با اردن خواهیم رفت. ما میدانیم که چه مشکلاتی را در سر راه داریم و اینبار با اعتماد به نفسی بالا یک فوتبال کاملا متفاوت از بازی قبلی خودمان را به نمایش خواهیم گذاشت. نه تنها شاهد یک بازی عالی از ایران خواهید بود بلکه این حرف من را به گوش همه برسانید، ما پیروز میدان خواهیم بود!
نادر،
برای پیروزی پر گل بر تیم ناجوانمرد بحرین به شما تبریک میگویم. لطف کن از بازی انروز بگو.

دایی (با لبخندی شاد)
نادر جان، از انتقام ما خوشت امد یا نه؟
بچه ها قبل از بازی به همدیگر قول داده بودند تا با بحرینی ها جدالی سخت داشته باشند و انتقام آن بازی در منامه را از انها بگیرند.
از ابتدای بازی بحرینی ها به فارسی و عربی هر چه میخواستند بار ما کردند و بازیکن شماره 2 انها در همان ابتدا حرف های رکیکی را به فارسی به من گفت!
من جوابش را ندادم و خونسردی خودم را حفظ کردم. ولی بعد از این که گل دوم خودم را به دروازه بحرینی ها وارد کردم، رفتم به طرف همان بازیکن و بهش گفتم، اینم جواب فحاشی هات!!
بعد از گل چهارم ما، بحرینی ها طبق روال همیشگی دست به دامن ضد فوتبال شدند ولی دیگر برای انها دیر شده بود و بچه ها این پیروزی شیرین را تقدیم کردند به ملت غیور ایران!
نادر،
از علی کریمی بگو.

دایی،
براستی علی کریمی ستاره ای بود که در این مسابقات دوباره متولد شد!
وی توانایی های اصلی خود را در این بازی ها به رخ اسیا کشید و من به او برای بازی های زیبایش تبریک میگویم.
کریمی با استعداد خدادادی خودش همه را شگفت زده کرد و از این به بعد تمامی راه های ترقی برایش باز است!
نادر،
از وظیفه جدیدت در تیم ملی راضی هستی؟

دایی،
برای من مهمترین نکته این است که وظیفه خودم را در تیم انجام دهم تا تیم به سر منزل مقصود برسد. در حال حاضر من با فضا سازی های مثبت به باقی بازیکنان این شانس را میدهم تا زهر خودشان را بریزند و بازی بدون توپ من باعث کشاندن یکی دو بازیکن به طرف من میشود. در همین بازی ها اگر توجه کرده باشید به دفعات با فضا سازی باعث شدم که دیگر بازیکنان گل بزنند و در یکی دو مورد هم وقتی بازیکنان حریف (بحرین) توجهشان به مهار دیگر بازیکنان ما شد خودم گلزنی کردم.
وظیفه من امروز کمی با گذشته فرق میکند. مادامی که پیروز بشیم و از حریف امتیاز بگیریم من وظیفه خودم را انجام داده ام.
نادر،
در مورد روزنامه هایی که فقط برای فروش بیشتر مطلب های عجیب و غریب و با غرض و مرض در ارتباط با شما مینویسند چه فکر میکنی؟
دایی،
من اصلا به انها توجه نمیکنم.
من یک بازیکن حرفه ای هستم و به قول معروف کسی را که حساب پاک است....از محاسبه چه باک است!
گرانبها ترین شاهد برای علی دایی زمانیست که میلان ماچالا یا زیکو و دیگران اینچنین از بازی من تعریف میکنند. دیگر با وجود شاهدانی حرفه ای مثل اینها جایی برای اینکه من از خود دفاع کنم باقی نمیمایند!
بگذارید هر چه که این روزنامه نما ما دلشان میخواهند بنویسند. من به انها اهمیت نمیدهم!
نادر،
از خداداد بگو،

دایی،
عزیزی بازیکن بزرگیست!
ولی این وظیفه برانکو است که بازیکنان را اون جوری که صلاح تیم است انتخاب کند. برانکو به دنبال توانایی های خاصی در بازیکنان است و نظر وی در حال حاضر این است که خداداد ان توانایی های خاص را که به درد این تیم بخورد ندارد. باید به تصمیم سر مربی احترام گذاشت!
نادر،
با نبود مهدوی کیا در بازی با اردن چه مقدار لطمه به این تیم خواهد خورد؟
دایی،
مهدی یکی از حرفه ای ترین بازیکنان ایران است. وی نشان داد که بازی برای یک تیم تمام عیار اروپایی چگونه میتواند بر روی یک بازیکن اثر گذار باشد. جای مهدی در این تیم بسیار خالی خواهد بود.
ولی متاسفانه این اتفاقات در فوتبال زیاد می افتد و ما با عوض کردن تاکتیکمان در اردن به پیروزی خواهیم رسید.
اردن تیم خوبی دارد ولی حساب ما با انها جداست. به شما ثابت خواهد شد!
نادر،
از AFC و FIFA بگو،

دایی،
ما باید راه های برخوردمان با AFC را تغییر دهیم. هر چه که بیشتر نفوذ داشته باشیم بیشتر نتیجه خواهیم داد. اوضاع به خودی خود تغییر نمیکند. باید عمل کردو زود هم عمل کرد. AFC سر ما را در چین برید!
..........در این هنگام الکسی لالاس مدیر تیم سن خوزه ارت کوییک به جمع ما پیوست و شروع به خوش و بش با دایی کرد.
از الکسی خواستم تا نظرش را در مورد دایی ابراز کند.
لالاس،
دایی بازیکن بسیار بزرگی است. زدن نود و نه گل ملی و شکستن رکورد پوشکاش کار هر کسی نیست!
متاسفانه من شانس این را نیافتم تا در فرانسه مقابل او بازی کنم. (لالاس با لبخندی سر خود را تکان میدهد). خیلی دلم میخواست که در آن بازی تاریخی حضور داشته باشم ولی متاسفانه سمپسون (مربی سابق امریکا) به من مهلت بازی نداد و من همیشه از این قضیه متاسفم. به ایران برای این پیروزی تبریک میگویم. اما تیم امریکا عجب جام جهانی وحشتناکی را پشت سر گذاشت!
نادر،
سمپسون الان در کجاست؟
لالاس،
وی تا چند روز دیگر مربی تیم لوس انجلس گالاکسی خواهد شد.
-----------------------------------------------------------------
قابل توجه است که هر دو تیم لوس انجلس گالاکسی و سن خوزه ارت کوییکس به یک گروه تعلق دارند و هر دو تیم برای امضاء کردن یک قرارداد با علی دایی در حال تلاشند!
به جرات میتوان گفت که حضور مدیر و همه کاره تیم سن خوزه ارت کوییک در میهمانی دیشب هیچگونه عملی اتفاقی نبوده!!

براستی که برای من این افتخاری فراموش نشدنی بود تا باری دیگر با کاپیتان افسانه ای تیم ملی ایران روبرو شوم و اقایی، افتادگی، و حرفه ای بودن وی هیچگاه از خاطر این حقیر محو نخواهد شد.
در پاییان میبایست از دوست بسیار عزیزم و کارشناس محترم اقای پژمان نوزاد که افتخار همکاری با او در پارس فوتبال را هم دارم برای دعوت من به این ضیافت فراموش نشدنی تشکر کنم.
پژمان جان، متشکرم!

گفتگویی بی پروا با اصغر شرفی مربی اسبق تیم ملی!

اصغر شرفی:

دادکان و امثال دادکان فقط به منافع شخصی فکر می کنندو بس!

اغلب مربیان ما دلال بازیکن هستند !

اینها(امثال مهرعلیزاده و هاشمی طبا) فاجعه اند.اینها فقط می خواهند در موقعیت خود بمانند و دلشان برای هیچ کس نسوخته!

فقط باشگاهی مثل پاس می توانست باعث شود خداداد با همه مشکلات سابقش مساله ساز نشود!

پروین فوتبالیست اعجوبه بود اما پروین مربی با علم روز غریبه است!

دیگر دوران فحش به پایان رسیده اگر به همین منوال پیش برود به زودی پروین وجهه خود را از دست خواهد داد!

 

بازگشت پروین فقط  برای مسایل مالی بود و بس!

متاسفانه کلانی ها و کاشانی ها به جای رفع مشکل فوتبال ایران خودشان مشکل ساز شده اند. این هات همه ختم میشه به مسایل مالی و بس. صحبت صحبت پوله!
بیست و پنج سال پیش در امارات با اصغر شرفی بازیکن ومربی سابق تیم ملی اشنا شدم. ان روز ها اصغر شرفی یا اصغر اقا (همانگونه که دوستان نزدیکش در شمال کالیفرنیا او را مخاطب قرار میدهند) به همراه حشمت مهاجرانی مربیگری تیم ملی امارات را بر عهده داشتند و فوتبال امارات بزرگترین افتخارات دوران کوتاه موفقیتش را مدیون این دو مربی مجرب ایرانیست.
دوستی من با اصغر اقا و خانواده اش تا هجرت ما به امریکا نیز ادامه یافت. گفتنی است که اصغر اقا سال ها بعد یکی از شاهدان من و همسرم در روز ازدواجمان شد. اصغر شرفی بدون تردید مردی شجاع ، راستگو، پرکار و قاطع میباشد. او مملکت خویش را از هر چیز دیگری بیشتر میپرستد و از گفتن حقیقت ابایی ندارد!
این اولین باری نبود که با وی مصاحبه ای را انجام میدادم ولی بدون شک این گفتگو جنجالی ترین انها بود.
اصغر اقا از من خواست که همه چیز را همانطوری که گفته بود مو به مو درج کنم و چیزی را از قلم نیندازم.
من نیز اینچنین کردم.
از وی در مورد فوتبال ایران وسیستم حاکم بر ان پرسیدم. او گفت،

شرفی،
فوتبال در حقیقت آینه حقیقی یک جامعه در دنیاست. این وظیفه سیستم ورزش است که مسیر حرکت فوتبال را مشخص کند. درست مثل یک درخت میوه. هر چه که این درخت را اب و کود بدهید میوه بهتری را میدهد. سیستم فعلی ورزش در ایران این وظیفه حیاتی را انجام نمیدهد و میتوان اثرات منفی ان را امروزه مشاهده کرد.
فوتبال یک وسیله بسیار مهم در جامعه امروزیست و سیستم فعلی ورزش در ایران جلوی حرکت صحیح این وسیله را گرفته است. امروز بر روی ندانمکاری هایشان سرپوش میگذارند. نمیخواهند که فوتبال پیشرفت کند!
من الان حدود چهل سال است که در فوتبال دست دارم و به جرات میتوانم بگویم که این بی حاصل ترین سیتم ورزشی است که تا بحال بر ورزش ایران حکومت کرده!
من برای مردم ایران و جوانانش بسیار متاسفم!

نادر،
نقش دادکان در این سناریو چیست؟

شرفی،
من دادکان را خوب میشناسم و از چند و چون گذشته وی با خبرم. وقتی صحبت از شخصی به مانند دادکان به میان می اید انسان دوست دارد بگوید، بریم سر سوال بعدی!
اما نباید تعارف داشت. باید گفت تا نسل اینده عبرت بگیرند. وقتی یک نفر مثل من این افتخار را پیدا می کند که پیراهن تیم ملی را بر تن کند دیگر جایی برای دروغ و تزویر باقی نمیماند. من در مقابل این مردم مسوولم.
اجازه بده تا مثالی را بزنم تا با ایشان بیشتر اشنا شوی. حدود دوسال پیش ملاقاتی داشتیم در دفتر کیهان ورزشی. من بودم و دادکان و استاد اسدالهی و اگر اشتباه نکنم اقای مایلی کهن. جریانی پیش امد و اقای دادکان گفت،
اگر این حرفی که من الان زدم درست نباشد من همین فردا ریش خودم رو از ته میتراشم!
من بلافاصله در جواب وی گفتم،
اقای دادکان شما اگر این کار را بکنید تازه میشید یکی از ما ها!
این حرف دادکان بسیار برخورنده بود. به وی گفتم که شما و امثال شما با گفتن این حرف ها در جامعه شکاف می اندازید. 
با این طرز تفکر مردم ما دو دسته می شوند . اینها همه چیز را سیاه و سفید میبینند!
ادم هایی مثل دادکان کم کم کسانی را دور و بر خود جمع میکنند که صاحب همین خلق و خو هستند و همین ادم ها به مرور زمان زیر اب کسانی را که با انها همفکری ندارند را میزنند.
اینها به قواعد معتقد نیستند. اینگونه افراد تنها به منافع شخصی خود فکر میکنند و بس. دادکان و امثال او فقط نمونه ای از خروارند!


نادر،
امروزه شایعات زیادی را پیرامون مربیان و نقل و انتقالات بازیکنان و مسایل پولی میان انان میشنویم.کمی در این مورد صحبت کنید.

شرفی،
در این بیست و پنج سال اخیر ما هیچگونه پیشرفتی را در مورد مربیان ندیده ایم. فقط کافیست که به نام های مربیان کنونی نگاهی بیندازید و متوجه شوید که ٪80 انها صلاحیت مربیگری را ندارند. اغلب این اقایان از طریق مربیگری امرار معاش نمیکنند. اینها همه شداه اند دلال بازیکنان!
پول زیادی از این نقل و انتقالات به جیب این مربیان میرود. امروز یکی را امضاء میکنند و فردا قبل از شروع فصل جدید همان بازیکن را میدهند به یک تیم دیگر تا جا باز شود برای بازیکن بعدی و قرار داد های چاق و چله تر!
اوضاع خیلی خراب است. بعضی از بازیکن های خوب باشگاه ها حتی یک دهم بازیکنان جدید هم نمیسازند .مسلله از بازیکن خوب و بد گذشته. اینها توجهی به بازی انها ندارند!
همه چیز شده بیزینس. صحبت صحبت پول است و بس.
در کشور های پیشرفته مسوولان یک تیم دلیل اصلی موفقیت تیم هایند. در ایران درست برعکس است!
کسانی ورزش ما را اداره میکنند که با ورزش بیگانه اند. بگذارید تا مثالی بزنم. نمونه اش اقای هاشمی طبا!
این شخص تا چندی پیش سرپرست سازمان تربیت بدنی بود بدون اینکه از ورزش و سیستم اداره ان خبری داشته باشد. بعد از آن  این آقا تغییر موقعیت داد و  رییس کمیته المپیک شد! مادامی که ایشان در مسند قدرت باشد برایش مهم نیست که چه عنوانی را به وی بدهند. او با همین هم راضیست! چگونه میتوانید به چنین شخصی اعتماد کنید که سرپرستی چنین پستی را به عهده بگیرد؟
یک مثال دیگر،
اقای مهرعلیزاده!
ایشان بعد از المپیک گفته بودند که اگر تعداد مدال های گرفته شده ما را با تعداد ورزشکارانی را که به اتن فرستاده بودیم مقایسه کنید متوجه خواهید شد که ما از امریکا هم (از لحاظ درصدی)بیشتر مدال گرفته ایم!!
ایا واقعا اینها انقدر مردم ما را دست کم گرفته اند؟
اینجور افراد فقط فکر حفظ موقعیت خودشانند. دل اینها برای هیچکس نسوخته!
اینها فاجعه اند!

نادر،
اجازه بدهید تا موفتا هم شده موضوع این بحث را عوض کنم. شما قبل از بازی با اردن مقاله ای را در خصوص دفاع از خداداد عزیزی نوشتید. از انجایی که با روحیه ارتشی و دیسیپلین شما اشنا هستم، لطف کرده و در مورد ان مقاله کمی توضیح دهید.

شرفی،
ببینید، رابطه بین یک مربی و بازیکنش نباید مثل رابطه پلیس و مجرم باشد.
این قبول که خداداد اشتباه کرد ولی بعد از ان چندین بار نیز از این عمل خود ابراز پشیمانی کرد. وی گفت که اگر دعوت شود حتی حاضر است که نیمکت نشین شود. ما باید به همه این شانس را بدهیم تا حسن نیت خود را نشان دهند. اجازه بدهید تا مثالی را بیاورم.
وقتی که من مربی برق شیراز بودم درست یک شب قبل از بازی مهم با پرسپولیس یکی از بهترین بازیکنان من به نام مهدی شیری عملی را در زمین انجام داد که من تصمیم گرفتم که روز بعد به وی اجازه بازی ندهم. بعد از ظهر همان روز شیری از من خواست تا در مقابل تمام بچه های تیم از من معذرت خواهی کند. من رد کردم. به او گفتم که من احتیاج به این ندارم که تو روبروی همه از من معذرت بخواهی. برای من فقط این مهم است که تو به عمل زشت خودت پی ببری.شیری قسم خورد که از کار خود پشیمان است و همان روز از من اجازه بازی گرفت. حال نیز ما یک موقعیتی را داریم نظیر همان. یک بازیکن ملی اشتباهی را مرتکب شده و حالا به این اشتباه خود پی برده. الان موقع این است که به خاطز ایران و موفقیت تیم ملیش او را دعوت میکردیم. شما به من بگو ایا عزیزی و برانکو از موفقیت تیم ملی بالاترند؟
عزیزی فصل پیش بهترین بازیکن لیگ بوده.ما باید به خاطر اهداف تیم ملی او را برمیگرداندیم.
مشکل برخی از بازیکنان و دیسیپلین چیزی نیست که بشود یکشبه رفع و رجوع کرد. شما باید برگردی و نگاه کنی ببینی چه کسانی مربیان پایه این بازیکنان بوده اند و انها چگونه به این بچه ها دیسپلین یاد داده اند. ایا اصلا همچین چیزی در دستور عمل انها بوده یا خیر!
شما از خودت فقط یک سوال کن. چرا بازیکنی مثل خداداد با همه مشکلات سابقش در تیم پاس مساله ساز نیست؟
اینها هم بر میگردد به مربی، باشگاه و طبقه بندی مسایل مهم برای انها. فقط تیمی مثل پاس میتوانست این مهم را میسر کند.


نادر،
در مورد باشگاه پاس صحبت شد. نظر شما در مورد اقای جلالی چیست؟


شرفی،
جلالی یک مربی تحصیلکرده و اگاه است.برای او تحصیلات و انتقال این دانش به بازیکنانش حرف اول را میزند. او از معدود مربیانیست که در ایران راه درستی را ادامه میدهد. جلالی مدام به دنبال کاربرد های جدید است تا کار تیمش را راه بیندازد. وی یک مربی موفق است.

نادر،
اجازه بدهید حالا که صحبت از دانش روز شد از طبقه دهم بپریم طبقه همکف!
نظر شما در مورد علی پروین چیست؟


شرفی،
هیچکسی در دنیا نباید منکر این واقعیت باشد که علی پروین فوتبالیست یک اعجوبه بود. او فوتبالیستی استثنایی بود و برای ملت ایران افتخار ها افرید. در حقیقت میتوان گفت پروین در نقش یک بازیکن عالی بود و در نقش یک مربی غریبه با دانش روز!
این مشکل وقتی به ابعاد بزرگتر میرسد که وی به دانش فوتبال  دست رد میزند و از یادگرفتن علم روز سر باز میزند.
دیگر دوران مدیریت با فحش و زور در باشگاه ها به سر رسیده. اگر به همین منوال پیش برود به زودی پروین وجهه خود را از دست خواهد داد. به نظر من بازگشت او به پرسپولیس فقط برای مسایل مالی بوده و بس. سیستم ورزشی امروز ایران ادم هایی مثل علی پروین را ساپورت میکند!
متاسفانه اینگونه افکار و رفتار در جامعه ورزشی ما در حال رشد است.از یکی از لژیونر ها که نمیخواهم نامی برده باشم پرسیدم،
دنبال تحصیلات نمیروی؟
وی در پاسخ من گفت،
ترجیح میدهم بازی کنم تا به دنبال تحصیلات بروم!
من برای اینگونه طرز تفکر متاسفم.

 



نادر،
چه کسی از نظر مالی باشگاه ها را ساپورت میکند؟

شرفی،
دولت!

نادر،
پس بخش های خصوصی و اسپانسر ها چی؟

شرفی،
همچین چیزی وجود ندارد. دولت جور کش تمام قرض و قوله هاست. وقتی تیم استقلال به کخ بدهکار شد دولت پول انها را داد. زمانی که پرسپولیس به السد قطر به خاطر ترانسفر دایی مقروض شد دولت پول انها را داد. تمامی باشگاه ها هر ساله قرض های بسیار زیادی را بالا می اورند که در نهایت این دولت است که پول این قرض ها را میدهد.
این به دلیل همان نداشتن مدیریت صحیح است. امروز اقای پروین از کار سوبل خوشش نمیاد و میگه باید ایشان را اخراج کرد. اصلا فکر این نیست که سوبل چه یک روز مربیگری کنه چه یکسال باید همون پولی رو به ایشان بدهند که در قرارداد امده. پروین برایش این مسایل مهم نیست. اگر باشگاه ضرر کند نهایتا این دولت است که پول این ضرر ها را خواهد داد.
شما به داستان کخ و ابروربزی ان نگاه کنید. نه تنها وی پولش را تمام و کمال از ما گرفت بلکه بهره ان را نیز به جیب زد. ما اصولا برای قوانین بین المللی اهمیتی قایل نیستیم. در تمام دنیا بازیکن و مربی دست در دست هم در حال کوششند تا باشگاه خود را به سرمنزل مقصود برسانند. در ایران درست برعکس این است.
به محض بسته شدن قرارداد بازیکنان میروند مرخصی!
هیچ کار مهمی نمیکنند تا اخر های فصل. انوقت چند تا بازی اخر را خوب بازی میکنند تا قرارداد بعدی بسته شود. و همانطور که قبلا هم گفتم مربیان هم سود کلانی از این بند و بست میبرند!

نادر،
بازیکنان تیم ملی که پولی برای بازی کردنشان نمیگیرند چه سودی در این میان میبرند؟


شرفی،
البته روی سخن من بیشتر با بازیکنان باشگاه ها بود تا ملی ولی بازی برای تیم ملی یک کشور مثل قراردادن جواهرات در ویترین است!
امروزه با وجود اینهمه وسایل ارتباط جمعی و دیش ها و اینترنت، ملیون ها بیننده بازی های تیم ملی یک کشور را نگاه میکنند. این بهترین اتفاقیست که برای یک بازیکن میافتد. اصولا بچه هایی که برای تیم ملی ایران بازی میکنند بازیکنانی ابدبده و حرفه ای اند و قدر این موقعیت ها را خوب میدانند.

نادر،
لطف کنید و از کسانی که در سطح مدیریت به فوتبال ما خدمت کرده اند نیز نامی ببرید.


شرفی،
قبل از 1979 میتوان از کامبیز اتابای و هوشنگ دیده بان یاد کرد که به ورزش و خصوصا فوتبال کشور ما کمک های بزرگی را کردند. بعد از انقلاب میتوان از اقای فتح اله زاده و صفایی فراهانی نام برد. این اقایان نیز زحمات بسیاری را برای فوتبال ما کشیدند.
البته تعداد کسانیکه به ورزش ما خیانت کرده اند انقدر زیاد است که در حوصله این مصاحبه نمی گنجد. ایکاش که از پیشکسوت های فوتبال استفاده میشد تا زحمات و تجربیات انها نیز هدر نرود. اشخاصی مثل کارگرجم، جباری، عاصف، حبیبی، بهزادی، شیرزادگان و بسیاری دیگر میتوانند برای ورزش این مملکت بسیارمفید باشند.

نادر،
حسین کلانی یک فرد بسیار تحصیلکرده است. دلیل همکاری وی با کاشانی و اوردن پروین به پرسپولیس چه بود؟
از کلانی بعید بود!

شرفی،
من اصلا سورپریز نشدم. اینها همان کسانی هستند که من در مورد انها اشاره کردم. متاسفانه کلانی ها و کاشانی ها به جای رفع مشکل فوتبال ایران خودشان با اینگونه کار ها مشکل ساز شده اند. این هات همه ختم میشه به مسایل مالی و بس. صحبت صحبت پوله!


نادر،
چرا دیگر در استادیوم ها تماشاگر انچنانی نمیبینیم؟ مشکل در چیست؟

شرفی،
ما باید یک جو سالم ایجاد کنیم که در ان جواتنان و مردم بتوانند با ابراز عقیده مشکلات خودشان را در میان بگذارند و اجازه نشان دادن این احساسات را باید به انها داد.استادیوم ها امروزه جو دوستانه ندارند و اغلب این جوانان به استادیوم ها میروند تا عقده ها و فشار های خودشان را خالی کنند. فوتبال بهانه ای شده تا جوانان دور هم جمع شوند و فریاد بزنند!
دیروز خانم ها را از استادیوم ها راه ندادیم، امروز نوبت خانواده هاست و فردا خدا میداند چه بلایی بر سر فوتبال و تماشاگرانش بیاید. باید به این جوان ها میدان داد تا بتوانند حرف خودشان را بزنند. استادیوم ها دارند جور این چیز ها را نیز میکشند!

نادر،
در مورد مایلی کهن بگویید!

شرفی،
من و اقای مایلی کهن حتی یک نقطه نظر مشترک نیز نداریم. من به کار های ایشان اعتقاد ندارم و مطمعنا ایشان هم همین احساس را در مورد من دارتد. ولی همیشه باید حقیقت را گفت. مایلی کهن فرد زحمت کشیست. موفقیت امروز تیم سایپا را باید مدیون جوانگرایی سال پیش او دانست. من برای این به او احترام میگذارم. مشکل مایلی کهن تک بعدی بودن وی است!
او ممکن است که مربی خوبی باشد ولی با قاطی کردن باور های شخصی خودش در فوتبال همه چیز را برای خودش خراب میکند.
گاهی از اوقات هم به خاطر همین طرز فکر از وی سوء استفاده میکنند بدون اینکه متوجه شود که چه بلایی به سرش امده.
چرا وی مسوولیت تیم امید را در شرایطی قبول کرد که تیم خودش در قعر جدول شناور بود؟
چگونه وی گول دادکان را خورد؟ آین عمل وی چگونه بود؟ اعتماد بود یا باور های شخصی.دوستی بود یا سیاست روز؟ مایلی کهن ممکن است که یک قربانی باشد و حتی نداند ! در این سیستم ورزش ما رابطه ها جای ضابطه ها را گرفته اند! این ها نه میخواهند که این فوتبال ما موفق شود و نه میخواهند که کاملا از بین برود. این دقیقا نسخه ایست که برای ما تجویز کرده اند.

نادر،
و حرفی برای پایان مصاحبه؟


شرفی،
برای ملتم ارزوی موفقیت دارم.ما خیلی از این حرف ها بهتریم.

نادر،
با تشکر از شما اقای شرفی.افتخار دادید. به امید بهبودی ورزش و فوتبال ایران!

علی کریمی


علی کریمی:
«می خواستم به کمک یکی از آشناهایم در تیم ملی باشم که ایویچ نگذاشت!»
«مربی پروجا یک مرد کچل بود!»
«کاپیتانی را دوست ندارم!»
«حرف کسانی که می گویند تنبلم، اصلا اهمیت ندارد! »
«تلاش و اراده ام را بیشتر می کنم»
«تذکر دادن به بازیکنان به خاطر شکل ظاهریشان جز افزودن به حواشی فوتبال چیزی به همراه ندارد»

«اگر می خواهیم صعود کنیم، نباید هیچ حریفی  دست کم بگیریم»
«سقف من فعلآ امارات است!»
«من معتقدم موضوع خداحافظی از فوتبال به  خود علی دایی باز می گردد و قطعا او  تا وقتی صلاح بداند، می تواند بازی کند!»
«برانکو دیگر ایرانی شده است!»
«اگر زندی می تواند به تیم کمک کند، چرا نیاید؟»

محمد علی کریمی جادوگر فوتبال آسیا در روز 17 آبان 1356 متولد شد و امروز در سن 27 سالگی موفق شده است  با وجود رقیبانی از آسیای شرقی و کشور های عربی عنوان بهترین بازیکن آسیا را از آن خود کند. مطمئنآ علی کریمی راه سخت و دشواری را طی کرده است تا چنین جایگاهی برسد به طوری که در تیم ملی بازیکنی ثابت باشد، یار طلایی تیم باشگاهی اش باشد و طوری بازی کند که همه تیم های دنیا آرزوی داشتن چنین بازیکنی را داشته باشند.
به همراه ایمان موتمنی قرار یک مصاحبه مفصل را با او گذاشتیم تا از هر بابی با او صحبت کنیم و حرف های بهترین بازیکن حال حاضر قاره کهن را در رابطه با گذشته و حال  درخشانش و آینده روشنش  بشنویم. با او در مورد اتفاقات و ابهامات گذشته مثل خط خوردنش از تیم ملی به بهانه سفارشی بودن،  علت عدم ترانسفرش به پروجا، شکل ظاهری بازیکنان و ... صحبت کردیم. در بخشی دیگر از او درباره آینده خودش، علل عدم پذیرفتن دعوت نامه های خارجی سوالاتی را کردیم و در بخشی دیگر از تیم ملی و داستان  صعود به جام جهانی به گفتگو نشستیم .  اما در آخر از زندگی خصوصی اش و تصمیمات و تفکراتش برای آینده خودش ،"هاوش" و "هیرسا" سوال کردیم.

با ما تا پایان این مصاحبه با آقای فوتبال آسیا ( که بی شک بلندترین مصاحبه ای است که تا به امروز با وی صورت گرفته است) همراه باشید.

محیا سلطانی نژادیان: خوب اولین سوال...!علی کریمی چگونه کریمی شد؟ در واقع چه راهی را طی کردی تا به این نقطه  رسیدی؟

علی کریمی: من هم مثل باقی بازیکنان از خیابان ها و زمین های خاکی شروع کردم؛ بعد از طی مدتی هم به تیم پرسپولیس پیوستم و شروع فوتبالم به صورت حرفه ای به آن دوران مربوط می شود و امروز هم که در خدمت تیم الاهلی هستم.

ایمان موتمنی: گفتی از زمین های خاکی شروع کردی، زمین های خاکی کرج؟

ع.ک: بله زمین های اطراف کرج.

محیا سلطانی نژادیان: اصالتآ اهل کجا هستی؟

ع.ک: شمال کشور، تقریبآ اطراف لاهیجان.

ایمان موتمنی: پاشاک؟

ع.ک: بله...

محیا سلطانی نژادیان: خودتان از ابتدا پرسپولیسی بودی یا شرایط ایجاب کرد که به این تیم بپوندی؟

ع.ک: من از اول پرسپولیسی بودم و خدا خواست که این اتفاق بیافتد و در این تیم مشغول به بازی شوم.

ایمان موتمنی: هنوز هم پرسپولیس را دوست داری؟ آیا ممکن است در پایان دوران بازیگری به این تیم برگردی؟

ع.ک: پرسپولیس را از کودکی دوست داشته ام و روی این تیم تعصب دارم ولی در مورد بازگشت باید گفت هنوز هیچ چیز مشخص نیست و باید دید چه اتفاقاتی می افتد.

 



محیا سلطانی نژادیان: چه صحبتی درباره نتایج و بازی های امروز این تیم داری؟

ع.ک: پرسپولیس در آغاز فصل موفق نبود و نتوانست نتایج خوبی را بگیرد ولی در چند بازی اخیر از نظر من خوب کار کرده است و امیدوارم این پیروزی ها ادامه داشته باشد. (این مصاحبه قبل از بازی با ابومسلم انجام شده است)

م.س: نقش علی پروین را در این جریانات چگونه می بینی؟ علی پروینی که زمانی هم مربی شما بود.

ع.ک: او مدیر فنی تیم است و به همه چیز نظارت دارد و فکر می کنم تا امروز هم  نتایج دلخواه را کسب کرده است. در واقع باید بگوبم پرسپولیس را همه با علی پروین می شناسند و این دو از هم جدا نا شدنی اند. امروز هم که مدیریت فنی تیم بر عهده ایشان است و تیمشان هم تا امروز خوب نتیجه گرفته است و امیدوارم که این موفقیت ادامه داشته باشد.

م.س: نظرت در مورد لیگ ایران چیست؟

ع.ک: لیگ حرفه ای هم که امسال بهتر از دوره های پیش خوب و منظم برگزار می شود ! این خیلی مهم است که بازی ها سر وقت انجام شود و اگر این روند ادامه پیدا کند، مطمئنآ به فوتبال ملی کمک خواهد کرد.

محیا سلطانی نژادیان: نظر علی کریمی  بدون رودربایستی ،در مورد  دادکان چیست؟

ع.ک: آقای دادکان هم از زمانی که این پست را پذیرفته اند، نتایج خوبی را به همراه تیم ملی کسب کرده اند و امیدوارم که سیر موفقیت را به همراه تیم ملی ادامه دهند.

 



م.س: کمی به گذشته برگردیم؛ به زمانی که ایویچ سرمربی تیم ملی بود .صحبت هایی می شود در این رابطه که به عنوان یک بازیکن سفارشی  به تیم ملی دعوت شده بودی! اصل داستان چه بود؟

ع.ک: من آن زمان به تیم دعوت نشده بودم اما می خواستم با کمک یکی از آشنایان در تمرینات تیم ملی شرکت کنم که مربی وقت آقای ایویچ بازیکن جدیدی را نمی پذیرفت و همین شد که در جام جهانی حاضر نباشم.

م.س: خب! تصور کنید آن دوران به تیم ملی دعوت می شدی و به همراه آن تیم به جام جهانی می رفتی، فکر می کنی می توانستی به تیم کمک کنی یا کار خاصی را در آن بازی ها برای تیم ایران انجام دهی؟

ع.ک: فکر می کنم حتی اگر انتخاب هم می شدم، به من بازی نمی رسید. چون آن زمان آنقدر بازیکنان خوب و آماده در تیم بود که فرصت به من نمی رسید ولی خب قسمت این گونه بود که آن زمان حتی در تمرینات هم  شرکت نکنم و جور دیگری به تیم بپیوندم!

م.س: یعنی احساس می کنی اگر آن زمان در تیم می بودی، هیچ فرقی در سرنوشت نداشت؟

ع.ک: نه... البته دست من هم نبود و کار خدا بود و همیشه به هر چه خدا بخواهد راضی بوده و هستم. اما آن دوران همیشه ارنج مشخص بود؛ هم در بازی های دوستانه و هم در بازی های رسمی. تنها تغییری که در اعضای ثابت به وجود آمد اضافه شدن رضا شاهرودی بود که آن هم به دلیل مصدومیت مقطعی میناوند صورت گرفت.



م.س: دقیقآ منظورت از اینکه ارنج مشخص بود چیست؟

ع.ک: یعنی بازیکنان در تمام بازی ها مشخص بودند و من هم اگر بودم، به من فرصت بازی نمی رسید.

م.س: یعنی قابلیت هایشان چنین شرایطی را به وجود آورده بود یا به قول بعضی ها لیست تعیین شده و اسامی از پیش مشخص شده و ... وجود داشت؟

ع.ک: نه، آن زمان واقعآ بازیکنان آماده ای داشتیم و هر کس در تیم بود خوب بود و آماده و مربی هم نمی توانست چنین بازیکنانی را کنار بگذارد ولی به هر حال آن دوران گذشته و همه چیز تمام شده است.

م.س: اما حال که بحث به اینجا کشیده شد، بد نیست سوالی را بپرسیم که در این چند ساله شایعترین بحث حاشیه ای در مورد تیم ملی بوده است! شایعاتی مبنی بر اینکه بازیکنانی نظیر علی دایی تعیین کننده بازیکنان داخل زمین هستند ! آنان که معتقد به چنین جریانی هستند ، گاه پا را فراتر می گذارند و ادعا می کنند دایی به جای سرمربی لیست را تعیین می کند یا حداقل در این رابطه از او نیز مشاوره گرفته می شود و ... می خواهیم از زبان علی کریمی واقعیت ماجرا را بدانیم؟

ع.ک: نه چنین چیزی نیست و من به شخصه هرگز همچین چیزی را ندیده ام و آدم در مورد آنچه به چشم خود ندیده، نباید اظهار نظر کند، من هم چنین چیزی را ندیده ام.

م.س: این به کنار ...حالا که بحث به آقای دایی کشیده شده است ، می خواهیم بدانیم آیا هنوز هم  خدا دایی را بغل کرده است... (علی کریمی چند سال  پیش در تعریفی از علی دایی طی مصاحبه ای  گفته بود :خدا دایی را بغل کرده است)

ع.ک: آن مصاحبه مربوط به گذشته است و فکر نمی کنم جایش باشد تا دوباره در مورد آن صحبت کنیم.

م.س: خب!یعنی چه؟ یعنی هنوز به حرفت معتقدی یا...؟

ع.ک: من آن زمان صحبت هایم را کردم و حرف هایم را یک بار میگویم و به دنبال مسایل تکراری نمی روم.

م.س: اما بالاخره همه می خواهند بدانند نظر کلی علی کریمی در مورد علی دایی چیست؟

ع.ک: علی دایی بازیکن خوبی است و افتخارات زیادی برای کشورش کسب کرده و به تازگی هم رکورد بیشترین گل ملی را در دنیا به نام خود ثبت کرده است.

ایمان موتمنی: اما بعضی اعتقاد دارند او جای بسیاری از مهاجمان آماده را گرفته است.

ع.ک: این نظر مربی است که از کدام بازیکن استفاده کند و او باید تشخیص دهد که چه کسی در ترکیب اصلی قرار بگیرد و هر چه او بگوید، همان است.



محیا سلطانی نژادیان: علی دایی سرانجام به عنوان گلزن ترین بازیکن دنیا رسید و از مرز 100 گل هم عبور کرد. حالا خیلی ها صحبت از این می کنند که علی دایی باید از تیم ملی خداحافظی کند یا اینکه سعی در بی اهمیت جلوه دادن گل های او دارند و یا ... نظر شخصی ات کلآ در مورد انتقاداتی که از دایی می شود چیست؟

ع.ک: خوب انتقاد که همواره  از همه می شود و بستگی به موقعیت و مرتبه شخص در فوتبال ، برای یک نفر کم تر  و برای دیگری بیشتراست! من معتقدم  این مسائل به خود آقای دایی مربوط می شود و نظر خودش مهم است و تا هر وقتی که خودش صلاح بداند، می تواند بازی کند و اینکه آیا انتقاد   کنند یا نکنند، چندان تأثیری روی کار او ندارد.

م.س: یعنی فکر می کنی این انتقادها اشتباه است؟

ع.ک: خوب انتقادات از همه می شود و حتی بازیکنان جوان هم مدتی مورد نقد و انتقاد منتقدان و کارشناسان قرار می گیرند ولی اینکه تا کی دایی به بازی اش ادامه دهد به خودش مربوط است و هرچه خودش تصمیمی بگیرد، همان است. این یک موضوع شخصی است!

م.س: برسیم به تیم ملی، نظرت در مورد برانکو و عملکرد او تا امروز چیست؟

ع.ک: مربی خوبی است و حداقل تا الآن خوب نتیجه گرفته است و اگر نگاهی به گذشته و عملکرد او بیاندازیم به این نتیجه می رسیم که بد کار نکرده؛ ضمنآ با روحیات بازیکنان ایرانی هم آشنا شده است و کاملآ از این گونه مسائل اطلاع دارد و در کل برای آینده او و تیم ملی آرزوی موفقیت می کنم.

ایمان موتمنی: یعنی به قولی دیگر ایرانی شده است.... ؟

ع.ک: بله کم کم ایرانی شده است، تقریبآ 3-4 سال است که همراه تیم ملی ایران است.

ای.م: او تجربه همراهی با تیم ایران را در بازماندن از جام قبلی هم دارد، فکر می کنی این مساله چه قدر می تواند به او کمک کند تا در لحظات حساس نتایج دلخواه را کسب کند و بر بازیکنان تأثیر گذار باشد؟

ع.ک: الآن دیگر او تجربه کافی را کسب کرده است و احتمالآ شناخت لازم را به روی حریفان ایران و تیم های آسیایی دارد و فکر می کنم بتواند در هر زمان تصمیم گیری درستی داشته باشد و چیزی که به او در این زمینه کمک می کند همین شناخت داشتن به حریفان است.

محیا سلطانی نژادیان: خودت در مورد حریفان ایران در این مرحله چه نظری داری؟

ع.ک: امروز هیچ حریف آسانی وجود ندارد و اینکه بعضی می گویند در گروه ساده ای قرار گرفته ایم، به نظر من اصلآ درست نیست چون امروز همه تیم ها در فوتبال در حال پیشرفت هستند و ما اگر قصد صعود داریم باید توانایی شکست همه تیم ها را داشته باشیم و نباید هیچ تیمی را دست کم بگیریم.

م.س: به نظرت بهترین گروه بندی برای ایران چه می توانست باشد؟

ع.ک: از نظر من فرقی نمیکند با چه تیمی برای رسیدن به جام جهانی رقابت کنیم و اگر واقعآ بخواهیم موفق باشیم باید هر حریفی پیش روی ما قرار گرفت، شکست دهیم و تفاوتی ندارد این حریف چه تیمی باشد.

م.س: سخت ترین حریف ایران در این مرحله چه تیمی است؟

ع.ک: فکر می کنم سخت ترین حریف ژاپن باشد ولی شکست دادن باقی تیم ها هم آسان نیست.

ایمان موتمنی: در مورد فریدون زندی چه صحبتی داری؟ با توجه به جوی که در آن بزرگ شده است و تا به حال ایران نبوده و با توجه به دعوت از او برای شرکت در تمرینات تیم ملی، آیا فکر می کنی میتواند برای تیم ملی ایران مفید باشد؟

ع.ک: از نظر من هر کس توانایی دارد، باید بیاید و به تیم ملی کمک کند اما او همان طور که اشاره کردی، در آلمان بزرگ شده است و تا به حال ایران نبوده و اگر دوست داشته باشد، باید از او دعوت شود تا بیاید ،چون او بازیکن خوبی است و یکی از مهره های کلیدی تیمش است و اگر بشود که به تیم اضافه شود، حتمآ مفید خواهد بود.

 


محیا سلطانی نژادیان: می خواهیم بدانیم که اصلا  تا به حال بازی های او را در بوندسلیگا دیده ای و  بر همین  اساس  عقیده داری که تیم ملی به او نیاز دارد ؟ فکر نمی کنی بازیکنان بهتر از او یا در سطح او هم در ایران هست؟

ع.ک: من به شخصه بازی های او را ندیده ام و نمی توانم نظری در این رابطه بدهم.

م.س: اگر قرار باشد از خودت انتقاد کنی، چه می گویی؟ فرض کن به عنوان یک کارشناس قلم را به دست گرفته ای تا از علی کریمی نقد کنی ...

ع.ک: خوب در این شرایط نیستم ولی خوب باید بگوبم کلآ کمتر پیش می آید که بعد از بازی فیلم بازی هایم را بگذارم و تماشا کنم . گاهی در اخبار گل ها را نگاه می کنم، ولی به نظرم باید بیشتر تلاش کنم و اراده خودم را قوی تر کنم. فکر می کنم همین مهمترین مورد است  که اگر منتقد بودم در مورد علی کریمی  می نوشتم!

م.س: سقف و نهایت بازی خود را کجا می بینی؟

ع.ک: فعلآ که اینجا و در فوتبال امارات...

م.س: آخر اینطوری که نمی شود!فعلا یعنی جه؟یعنی در آینده چه می شود و چه پیش بینی می کنید؟ یا اینطور بگویم که باید چه بشود که این سقف  از امارات فراتر برود؟

ایمان موتمنی: خصوصا که قراردادت هم امسال با الاهلی تمام می شود؟

ع.ک: من معتقدم، باید دید چه پیش می آید.

ای.م: خب! پس این همه صحبتهایی که راجع به پیشنهادهای  خارجی می شود ...ماجرای اینها چیست؟

ع.ک: باید بگوبم در حال حاضر هیچ دعوتنامه و پیشنهاد جدی ای از سوی هیچ باشگاه اروپایی نداشته ام و همه در حد حرف بوده است و فعلآ هم تصمیمی نگرفته ام و بعد از پایان قراردادم در این باره فکر خواهم کرد.(گویا کریمی معتقد به ضرب المثل معروف چو فردا شد،فکر فردا کنیم است، اما یکی از نزدیکان علی کریمی در این رابطه می گوید:«علی منتظر است تا ایران به جام جهانی صعود کند و بعد از بازیهای خوب احتمالی که در آلمان برابر دیدگان همگان انجام خواهد داد، به بهترین پیشنهاد ممکن ، جواب مثبت خواهد داد)

محیا سلطانی نژادیان: اگر بعد از پایان قراردادت،  پیشنهادی از سوی تیمی اروپایی داشته باشی و از سویی دیگر دعوت به ادامه همکاری از طرف الاهلی، کدام یک را انتخاب میکنی؟

ع.ک: باید شرایط را سنجید و بعد تصمیم گرفت.

م.س: خب بالاخره علاقه شخصیت چیست؟

ع.ک: هر جایی که از همه نظر بهتر باشد و شرایط ایده آل تری وجود داشته باشد، مسلمآ آن جا را انتخاب خواهم کرد.

ایمان موتمنی:  علی کریمی در رویای خود، بازی در  کدام  تیم اروپایی را آرزو  می کند؟

ع.ک هر بازیکنی دوست دارد در بهترین تیم بازی کند و فکر نمی کنم این علاقه ملاک باشد و باید دید چه تیمی از تو دعوت به بازی می کند!

محیا سلطانی نژادیان: خب این درست! ولی  یعنی علی کریمی  طرفدار هیچ تیم اروپایی نیست که دوست داشته باشد در آن بازی کند؟ ممکن است اصلآ این اتفاق روی ندهد، ولی به بازی کردن در آن تیم علاقه داشته باشی...

علی کریمی: بله، مثلآ آ.ث میلان یا رئال را دوست دارم ولی این دلیل نمی شود که به این امید بنشینم که روزی در آن تیم ها بازی کنم.



 



م.س:امااین هم نمی شود که  بنشینی و به همین امارات دل خوش کنی! بسیاری اعتقاد دارند که فوتبال امارات در سطح علی کریمی نیست و حقت  با این کیفیت بازی زیبا ، حضوردر تیم های اروپایی است .عده ای هم   مدعی می شوند که اگر این مسأله تا امروز اتفاق نیافتاده است، به دلیل تنبلی و کوتاهی خودت و ترس از تمرینات حرفه ای و اروپایی است. آیا این حرف ها را قبول داری؟

ع.ک: اشخاصی که این حرف ها را می زنند، احتمالآ از تمرینات تیم های خارجی و اروپایی اطلاعی ندارند. به هر حال ما هم امروز حدود یک ساعت و 45 دقیقه تمرین داشتیم، تیم های اروپایی هم تقریبآ همچین برنامه ای دارند و اگر از لحاظ بدن سازی بررسی شود، هر تیمی 1 ماه بدن سازی را در دستور کار قرار می دهد، تیم ما(الاهلی) هم طی این 2 سال به مدت یک ماه کار های بدن سازی را در ایتالیا داشته است. خوب تیم ما هر هفته یک بازی دارد ولی معمولآ در تیم های اروپایی 2 بازی در هفته هست و فکر می کنم این تنها تفاوت بین تیم های اروپایی و تیم ما باشد. وگرنه تصور نمی کنم تمریناتشان چیز خاصی داشته باشد و یک چیز عادی است و فکر نمی کنم از اینجا سخت تر باشد و احتمالآ مثل اینجاست. در کل این حرف ها در مورد تمرینات تیم های اروپایی به طور کامل درست نیست. به هر حال بستگی به شرایط دارد و باید ببینم چه پیشنهاداتی دارم و حرف کسانی که صحبت از تنبلی و ... میکنند، اصلآ برایم مهم نیست!

م.س:  احساس می شود از بازی های جام آسیا به این طرف، سبک و نوع بازی ات  عوض شده است و دیگر خبری از دریبل زدن های ایستا نیست و بسیاری معتقدند چند وقتی است بیشتر در خدمت  تاکتیک تیمی بازی می کنی . نظر خودت چیست؟ آیا واقعآ  همین طور است، یا این زاییده تخیلات دیگران است؟  اصلا قبول داری که حتی در نحوه برخوردت با خبرنگاران تحول عجیبی در تو رخ داده است؟

ع.ک: فکر نمی کنم این طور باشد و من همانی هستم که بودم و انسان هیچ وقت نمی تواند خود را عوض کند و تغییر زیادی در خود ایجاد کند. البته هر کس نظری دارد و این نظر من است.

م.س: اما یک سوال تا حدودی حاشیه ای... حتمآ به خاطر داری که بعد از بازی استقلال و پرسپولیس، به چند تن از بازیکنان مثل انصاریان و سیاوش اکبرپور در مورد ظاهرشان تذکر داده شد.  چه صحبت و چه نظری در این رابطه داری؟ آیا این تذکرات به جا بود یا نه؟

ع.ک: نظر شخصی من این است که در فوتبال چنین بحث هایی درست و مفید نیست و باید به فکر اصل فوتبال و پیشرفت بود و این موارد، جزء مسائل شخصی هر فرد است و به خودش مربوط است. به نظر من این صحبت ها جز اینکه حاشیه اطراف فوتبالمان را بیشتر می کند، فایده ای نخواهد داشت و به جای اینکه این حاشیه ها را کاهش دهد، خودش نوعی ایجاد تنش می کند.

م.س: به تو که تذکر ندادند؟

ع.ک: نه خوشبختانه!

م.س: فکر میکنی چرا به تو  تذکری ندادند؟

ع.ک: در مورد من قضیه فرق میکند، الآن یک ماه و دو ماه نیست که من ظاهرم این گونه است و نزدیک به 4 یا 5 سال است که همین تیپ و قیافه را دارم و فکر می کنم این بحث به دلیل مدل موی خاص آقای انصاریان در بازی استقلال مطرح شد و اگر دقت کنید، دیگر هیچ صحبتی در این رابطه نیست و انصاریان هم هنوز موهایش بلند است و تغییری نکرده است ولی چون صرفآ آن را به آن صورت نبسته است، دیگر آب ها از آسیاب افتاده. کلآ نظر من این است که مطرح کردن این صحبت ها جز ایجاد حاشیه نتیجه مثبتی نخواهد داشت.

 



ایمان موتمنی: تا چند سال پیش همیشه 3 تفنگ دار همراه هم و با هم بودند: علی کریمی، حامد کاویانپور و علی انصاریان. اما بعد از مدتی علی کریمی به امارات رفت و عنوان بهترین بازیکن آسیا را کسب کرد و موفق بود، حامد کاویانپور هم بدشانسی آورد و مدتی طولانی مصدوم شد و امروز تیم ملی را هم از دست داده است و علی انصاریان هم که همچنان فوتبالش را در پرسپولیس ادامه می دهد... فکر می کنی این 3 تفنگ دار آیا می توانند باز هم در کنار هم باشند یا نه؟ اصلا چه شد که کریمی به اینجا رسید اما آن دو تفنگدار دیگر نه...

ع.ک: انسان از فردای خود خبر ندارد و هر اتفاقی ممکن است رخ دهد و امروز نمی شود آینده را پیش بنیی کرد، شاید این اتفاق بیافتاد و شاید هم هیچ وقت رخ ندهد.

ای.م: هنوز هم آن رفاقت سابق را با هم دارید؟

ع.ک: بله تا حدودی. البته نه مثل قدیم چون آن زمان اکثرآ در اردو ها و تیم با هم بودیم ولی خوب الآن در حد تلفن و گه گاهی با هم صحبت می کنیم...

 



ای.م.: اما یک مساله مبهم دیگر... در مورد انتقالت به تیم پروجا، آن روز ها می گفتند که مربی پروجا زن بوده است و ... داستان چه بود؟

ع.ک: نه مربی شان زن نبود، اسمش یادم نیست ولی یک مرد کچل بود! این شایعه ها و صحبت ها اصلآ صحت نداشت و دوست ندارم در این رابطه صحبت کنم. (در آن زمان پس از آنکه علی کریمی در تمرینات پروجا ایتالیا شرکت کرد ، هیات مدیره وقت باشگاه به دلایل نا معلومی با پیشنهاد 2میلیون دلاری گائوچی مخالفت نمود! آن روزها شایع شده بود سر مربی پروجا یک زن است , شایعه ای که از بیخ دروغ بود و برخی همین را علت منع حضور کریمی در ایتالیا از سوی باشگاه عنوان کردند, گرچه بعد ها مشخص شد این مخالفت با انتقال کریمی از کشمکش بین پروین و هیات مدیره سرچشمه می گرفت. شاید علت سکوت کریمی در بازگو کردن آن مسائل به همین اختلافات باز می گردد )

ای.م: اگر قرار باشد ترکیب بازیکنان اصلی تیم ملی را تو انتخاب کنی، چه افرادی را انتخاب خواهی کرد؟(خودت هم می توانی جز تیم باشی)

ع.ک: در مورد این قضیه اگر نظری ندهم، بهتر است. چیدن ترکیب به نظر شخصی مربی بستگی دارد و اگر در این رابطه بازیکنان نظر ندهند، بهتر است چون بعضی ها ممکن است از نظرات و صحبت های من برداشت اشتباهی بکنند. 

 

ای.م: به عنوان بهترین بازیکن آسیا هم انتخاب شدی. از رقیبانت بگو. اعلاء هوبیل و شونسوکه ناکامورا هم در انتخابات بهترین بازیکن ۲۰۰۴ رقیبت بودند، هم در جام آسیا. در جام آسیا چه اتفاقی افتادکه انتخاب نشدی؟ این جا چه طور؟

ع.ک: در جام ۲۰۰۴ ناکامورا به عنوان بهترین بازیکن انتخاب شد و بازیکن بحرینی هم چون فقط یک کفش طلا بیشتر نبود، آن را از آن خود کرد. البته به من قول دادند که جایزه ام را بفرستند، نمیدانم هنوز برای فدراسیون ارسال شده است یا نه. به هر حال این جوایز برای من مهم نیست و موفقیت تیم برایم خیلی مهم تر است.

محیا سلطانی نژادیان: یعنی اصلآ در فکر کسب هیچ افتخار یا رکورد خاصی نیستی؟ اینطور سوال خود را مطرح می کنیم که بعد از رسیدن به چنین جایگاهی افتخاری هست که کریمی در فکر فتح قله آن باشد؟

ع.ک: در حدی که بتوانم مردم کشورم را خوشحال کنم، بله دوست دارم. این جوایز و افتخارات چیز های زودگذری هستند و برای من چندان مهم نیست. علاوه بر این، چنین عناوینی وظیفه بازیکن را سنگین تر می کنند و نمی شود که به حساب کسب این جایزه ها خودت رابه نوعی به بیخیالی بزنی. این عنوان بهترین بازیکن سال هم برای سال 2004 بود و گذشت و تمام شد و رفت و باید به فکر آینده بود.

ایمان موتمنی: تا حالا کم اتفاق افتاده است که در یک بازی کاپیتان باشی، هم در تیم الاهلی هم در تیم های دیگر. در الاهلی در بازی آخر فقط بعد از بیرون رفتن علی شاه کاپیتان شدی. با مسئولیت کاپیتانی کنار آمده ای یا اینکه هنوز پذیرفتن آن برایت مشکل است؟(البته در بازی آخر الاهلی برابر الشعب ، کریمی به عنوان سرگروه الاهلی پیشاپیش بازیکنان تیمش وارد میدان شد . بسته شدن بازوبند کاپیتانی تیم الاهلی در این بازی بر بازوی " علی کریمی"  بهترین بازیکن سال 2004 آسیا شاید هدیه ای بود  از سوی مسئولین این باشگاه به بازیکن ایرانی الاهلی برای افتخاری که اخیرا به آن دست یافته است، اما گویا این امر برای کریمی چندان خوش یمن نبود.) 

ع.ک: پذیرفتن این عنوان و مسئولیت خیلی سخت است. به طور عادی حتی وقتی کاپیتان هم نباشی، فشار و احساس مسئولیت زیادی روی خودت احساس میکنی، دیگر اگر کاپیتان هم باشی... خوب مسئولیت چند برابر میشود.

ای.م: یعنی دوست نداری بازوبند کاپیتانی را ببندی؟

ع.ک: خوب گاهی قسمت آدم می شود که این عنوان را قبول کند ولی به هر حال تا جایی که بتوانم، نمی شوم و قبول نمیکنم، چون این طوری راحت ترم.

ایمان موتمنی: پنالتی زدن چه طور؟

ع.ک: پنالتی هم می زنم... یا گل می شود یا نه!

ای .م: بعضی ها معتقدند از اینکه پشت ضربه پنالتی بایستی ترس داری، چون هم در بازی های ملی اتفاق افتاده است که در این امر موفق نبوده ای و هم در بازی های باشگاهی.

ع.ک: همه پنالتی های الاهلی را من می زنم؛ در فینال جام اتحادیه هم موفق شدم چند پنالتی را گل کنم. به هر حال پنالتی شرایط خاص خودش را دارد و بسیار پیش آمده است که بهترین های دنیا هم پنالتی را از دست داده اند. در کل ترسی ندارم.

محیا سلطانی نژادیان: به نظر علی کریمی بهترین بازیکن حال حاضر ایران کیست؟

ع.ک: بازیکن خوب زیاد داریم و دوست ندارم اسم فرد خاصی را ببرم. بازیکنان آماده و خوبی داریم که اگر امکانات بیشتری در اختیارشان باشد، مطمنآ نتیجه بهتری خواهیم گرفت.

م.س: اینطور که نمی شود! بالاخره یک نفر را می توانید بگویید که...خب بهترین لژیونر چه کسی می تواند باشد؟

ع.ک: همه لژیونر ها خوب هستند: مهدوی کیا، کعبی و هاشمیان. همه بازیکنانی که در خارج از ایران بازی میکنند، همواره برای تیم باشگاهیشان موثر بوده اند از نظر من همه خوب هستند.



ایمان موتمنی: اگر به فوتبال روی نمی آوردی، چه کاره می شدی؟

ع.ک: تا به حال به این موضوع فکر نکرده ام.

ای.م: خب سوال را اینگونه مطرح می کنیم که بعد از فوتبال چه می کنی؟

ع.ک: فوتبال همیشگی نیست و روزی همه این دوران تمام می شود. باید همان زمان(بعد از اتمام دوران بازیگری فوتبال) با توجه به شرایط دید چه می شود کرد...

ای.م: مربی گری را انتخاب نمی کنی؟

ع.ک: با اینکه به این موضوع  تا به حال فکر هم  نکرده ام ولی حالا که بررسی می کنم می بینم  بدم هم نمی آید...

ای.م: در مورد آینده "هاوش" و "هیرسا" فکر کرده ای؟ دوست داری آن ها هم به طرف فوتبال بیایند؟

ع.ک: اگر خودشان دوست داشته باشند، چرا که نه؟ 

ایمان موتمنی: اگر بخواهند، کمکشان می کنی؟

ع.ک: به هر حال هر پدری فرزندانش را کمک می کند تا یشرفت کنند و  من هم اگر کمکی از دستم بر بیاید، که حتمآ. اما شاید هم به رشته ای دیگر علاقه مند باشند...

محیا سلطانی نژادیان: "هاوش" یعنی فرستاده شده از سوی خدا؟ "هیرسا" چه معنایی دارد؟

ع.ک: بله، "هاوش" یعنی بنده خدا یا فرستاده شده از سوی خدا، علاوه بر این نام یکی از پادشاهان ایران باستان هم "جمشید هاوش" بوده است. "هیرسا" هم یعنی پارسا و پرهیزگار.



ایمان موتمنی: چه قدر فوتبال نگاه می کنی؟ لیگ های اروپایی یا لیگ ایران؟

ع.ک: اگر وقت کنم، هر کدام را که بشود و پخش کنند، تماشا می کنم.

محیا سلطانی نژادیان: رابطه علی کریمی با مطالعه چه طور است؟

ع.ک: بعضی کتاب هایی که خوشم بیاید را می خوانم، روزنامه هم اگر وقت شود، می خوانم.

ایمان موتمنی: در تیم ملی و الاهلی با کدام بازیکنان بیشتر مأنوس و رفیق هستی؟

ع.ک: در الاهلی که با همه بچه ها رابطه خوبی دارم و در تیم ملی هم با همه دوستم. یعنی دوست دارم با همه رفیق باشم.

ای.م: در این مدت عربی هم یاد گرفته ای؟

ع.ک: نه! چون هم زبان سختی است و هم اینکه علاقه ای ندارم، برای همین چندان پیگیر نشده ام.

محیا سلطانی نژادیان: پس با همبازیانت چه طور صحبت می کنی؟

ع.ک: فارسی، عربی... هر طور که بشود منظور را به طرف فهماند!

ایمان موتمنی: فارسی را که بیشتر بازیکنان امارات بلدند، محمد قاسم و چند تن دیگر از همبازی هایت هم ایرانی الاصل هستند.

ع.ک:بله. 7 یا 8 نفر از آنها فارسی را بلدند.



ایمان موتمنی: هنوز کلی سوال مانده که از جادوگر ،پیکاسو ، آقای فوتبال آسیا و  ... بپرسیم! اما می دانیم که خسته ای و تا همینجا هم از استراحتت زده ای تا با ما باشی . پس بهتر است همین جا بگوییم ؛خیلی ممنون از اینکه پاسخگوی سوالات ما بودی!

ع.ک: من هم از شما ممنونم!

 

پرسش کلید پاسخ است

بخش چهارم

پرسش کلید پاسخ است

در میان آگاهیهای انسانی، نیروی پرسش به منزل اشعه لیزر است. از این نیرو برای بر طرف کردن هرگونه مانع و مشکل استفاده کنید.

نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند ، و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند. هنگامی که اتومبیل متولد شد ، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما هنری فورد با دیگران فر ق داشت و از خود پرسید( چگونه می توانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟) در اروپای شرقی، میلیونها نفر در زیر یوغ آهنین کمونیزم، رنج کشیدند،اما یک نفر به نام لخ والسا شهامت داشت که از خود بپرسد( چگونه می توانم معیارهای زندگی مردان و زنان کارگر را بالاتر ببرم؟)

اگر به توسن خیال خود میدان دهید، چه پرسشهایی در ذهنتان مطرح می شود؟

آیا با این اظهار نظر موافقید یا مخالف؟ تفکر چیزی غیر از پرسیدن و پاسخ دادن به پرسشها نیست. برای اینکه در مورد همین سؤال ، نظر موافق یا مخالف بدهید، حتماٌ از خود پرسیده اید( آیا این موضوع درست است یا نه؟)و یا ( آیا من با این گفته موافقت دارم؟)

بیشتر تفکرات ما، خواه در زمینه ارزیابی باشند( فلان چیز چطور است؟) خواه در زمینه تصور(چه چیزی امکان پذیر است؟)و یا تصمیم گیری ( چه باید بکنیم؟)متضمن نوعی پرسش و پاسخ است.

پس اگر می خواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی که از خود یا دیگران می پرسیم به وجود آوریم.

کودکان، قهرمانان همیشگی طرح پرسش اند. اگر از سادگی و کنجکاوی کودکانی که به گرفتن پاسخ اصرار دارند تقلید کنید چه چیزهایی را به دست می آورید؟

کارهایی که تاکنون در زندگی خود کرده ام، همه ناشی از مطالبی بوده است که از خود پرسیده ام:علت کارهایی که مردم می کنند چیست؟ چرا بعضیها علی رغم نداشتن امکانات، در زندگی خود موفق می شوند و بعضی دیگر با وجود اختیار داشتن منابع بیشتر، ناموفق می مانند؟چگونه می توانیم از افراد موفق سر مشق بگیریم؟چگونه می توانیم راحتتر و سریعتر از گذشته، تغییراتی را در خود به وجود آوریم ؟ چگونه می توانیم کیفیت زندگی همه افراد را بهتر سازیم؟

پرسشهای اساسی که زندگی کنونی شما را شکل داده است کدام است؟

پرسشهای خوب ، زندگی خوب را به وجود می آورد. شرکتهای بازرگانی هنگامی در کار خود موفق می شوند که تصمیم گیرندگانشان پرسشهای صحیحی در زمینه خطوط تولید، بازار، یا برنامه ریزیهای هدفمند مطرح کنند. روابط شخصی افراد، هنگامی شکوفا می شود که پرسشهای صحیحی درباره علت بروز اختلاف ونحوه حمایت از یکدیگرمطرح کنند نه اینکه راههایی برای آزردن یکدیگر بیندیشند. جوامع نیز هنگامی به رفاه می رسند که رهبرانشان درباره مهمترین مسائل و نحوه همکاری افراد جامعه برای رسیدن به هدفهای مشترک، سؤالات صحیحی طرح نمایند .

برای اینکه هر یک از جنبه های زندگی خود را بهبود بخشید، می توانید سؤالاتی را مطرح کنیدو پاسخها یا راه حلهایی را بیندیشید که شما و عزیزانتان را به سطحی بالاتر، از نظر موفقیت و لذت برساند. آیا لازم می دانید سؤالاتی را در زمینه کیفیت زندگی، اراده و تعهد، و خدمت به دیگران مطرح کنید؟

اثرات جنبی و زنجیره ای پرسش ، خارج ازحدتصورماست. اگرناتوانیهاو محدودیتهای خود را مورد سؤال قرار دهیم. بسیاری از دیوارها فرو می ریزندو موانعی که بر سر راه موفقیتهای بازرگانی، روابط شخصی ، و حتی روابط بین کشورها وجود دارد از بین می روند.پیشرفتهای بشر، کلاٌ براثرطرح پرسشهای تازه بوده است .

آیا میتوانید پرسشهای تازه ای از خودبکنید که زندگی امروزیتان را بهبود بخشد؟

بحثی نیست که ظرفیت مغز ماشگفت انگیز است. در واقع اگر بخواهیم کامپیوتری بسازیم که ظرفیت نگهداری اطلاعات آن به اندازه مغز انسان باشد، چنین کامپیوتری به اندازه دو برابر ساختمان مرکز بازرگانی جهانی به فضا احتیاج خواهد داشت. با وجود این، اگر ندانیم چگونه به منابع ذهنی خود دسترسی پیدا کنیم و از ذخایر عظیم اطلاعاتی خود بهره مند شویم ، آن همه ظرفیت مغزی، بی فایده خواهد بود. کلید دستیابی به این بانک اطلاعاتی چیست؟ نیروی بی چون و چرای پرسش. علت اینکه نمی توانیم از تجارب خود استفاده کنیم، غالباٌ ضعف حافظه نیست، بلکه علتش آن است که سؤالات صحیحی از خود نمی کنیم تا نیروهای ما رافعال سازد.

کامپیوتر مغز،همیشه آماده خدمتگزاری به شماست،و هر سؤالی را که به آن بدهید،

مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت.اگر سؤال شما یاوه باشد(مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟)طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت.از سوی دیگر،اگر سؤال بسیار خوب وثمربخشی بکنید(مثلاً چگونه می توانم از این موقعیت استفاده کنم؟)خود به خود به راه حلهای مناسب هدایت خواهید شد.

پاسخهای تازه،از پرسشهای تازه برمی خیزند.هم اکنون چه سئوال نیروبخشی به نظرتان می رسد که از خود،یا از عزیزانتان بپرسید؟

دوست من آقای دابلیومیچل از نظر طرح سؤالات درخشان،نمونه است.وی در یک حادثه فجیع،تمام بدنش فلج شد.اما غصه و تاسف رابه خود راه نداد و درعوض از خود پرسید( چه چیز های هنوز برایم باقی مانده است ؟) اندیشید( اکنون چه کارهایی از من ساخته است که حتی در گذشته نمی توانستم انجام دهم؟به علت وقوع این حادثه، چه خدمتهایی می توانم به دیگران بکنم؟)

در بیمارستان ، باپرستاری به نام آنی آشنا و بلافاصله به او علاقمند شد . بدن میچل چنان سوخته بود که شناخته نمی شد و بعلاوه از کمر به پائین بکلی فلج شده بود،اما چنان جسارتی داشت که از خود پرسید( چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟) و چندی نگذشت که با یکدیگر ازدواج کردند . اگر از شکست و یا جواب منفی نمی ترسیدید، هم اکنون چه پرسشهایی از خود می کردید؟

بعضیها در مسائل مربوط به عشق و زناشویی، پا پیش نمی گذارند، زیرا  از خود  سؤالاتی

 می کنند که آنان را مردد می سازد. مثلاٌ ( اگر خواستگاری بهتر از من داشت چه ؟ اگر خود را گرفتار کردم و جواب رد شنیدم چه ؟ ) و بدین ترتیب نمی توانند از امکاناتی که در اختیار دارند استفاده کنند.

در روابط زناشویی می توان پرسید( چه بخت بلندی داشتم که تو وارد زندگی من شدی ؟)

( از کدام خصوصیت تو بیش از همه خوشم می آید؟) ( پیوند با تو، چقدر زندگی ، ما را غنی تر کرده است؟)

از خود و همسرتان، چه سؤالاتی می توانید بکنید که باعث شود خود را خوشبخت ترین افراد عالم بدانید؟

هر قدر که در زندگی خود به موفقیتهایی رسیده باشیم، بالاخره زمانی فرا می رسد که در مسیر پیشرفت فردی و شغلی خود به موانعی بر می خوریم. بروز مشکلات ، به خودی خود چندان مهم نیست ، بلکه واکنش شما در هنگام بروز مشکل دارای اهمیت است . برای یافتن راه حل ، به نکات زیر توجه کنید:

پرسشهای مربوط به یافتن راه حل

1 – در این مشکل، چه جنبه خوب و مثبتی می توان یافت؟

2 – چه چیزی هنوز کامل نیست؟ 

3 – برای اینکه وضعیت را به صورت دلخواه در آورم چه باید بکنم؟

4 - برای اینکه وضعیت را به صورت دلخواه در آورم چه کارهایی را نباید انجام دهم؟

5 – ضمن انجام کارهایی که برای بهبود شرایط لازم است، چگونه می توانم از تلاش خود لذت ببرم؟

چه عاملی سبب شد که دانلد ترامپ از راه معاملات املاک، ثروت بی حسابی بدست آورد؟ مسلماٌ یکی از رموز موفقیت او، شیوه ارزیابی وی بوده است. او در ارزیابی هر ملکی که از نظر او می توانست منافع اقتصادی قابل ملاحظه ای در بر داشته باشد، از خود می پرسید( بدترین حالت ممکن کدام است؟و اگر آن بدترین حالت اتفاق بیفتد آیا من قادر به تحمل خسارت آن هستم؟) و وقتی می دیدکه می تواند بدترین حالت ممکن را تحمل کند آن معامله را انجام می داد ، زیرا اگر آن حالت اتفاق نمی افتاد ، طبعاٌ سود سرشاری می برد. پس از آنکه ترامپ رو به ورشکستگی رفت، ناظران اقتصادی متوجه شدند که وی دچار غرور شده و خود را شکست ناپذیر می دانسته است و بعلاوه به سؤال ( بدترین حالت ممکن چیست )دیگر توجه نمی کرده است.

بخاطر داشته باشید که نه تنها سؤالاتی که از خود می پرسید، بلکه حتی سؤالاتی هم که مطرح نمی کنید، در سرنوشتتان مؤثرند.

پرسشهایی که دائماٌ از خود می کنیم، موجب رخوت یا نشاط، کج خلقی یا خوشرویی و بدبختی یا خوشبختی ما می شوند. پرسشهایی از خود بکنید که روحیه شما را تقویت کنند و شما رادر جاده بهروزی انسان، به پیش برانند.

 اگر تاکنون بارها سعی کرده ایدکه وزن خود را کم کنید و موفق نشده اید،ممکن است به این علت باشد که سؤالات نادرستی از خود پرسیده اید. مثلاٌ ( چه بخورم که کاملاٌ سیر شوم؟) یا( شیرینترین و مقوی ترین غذایی که میتوانم بخورم چیست؟)

بجای سؤالات بالا، چه می شداگر می پرسیدید ( چه غذایی نیازهای بدن مرا واقعاٌ تامین می کند؟) یا ( کدام غذای سبک و خوشمزه را می توانم بخورم که به من انرژی کافی بدهد؟) و هنگامی که به پرخوری و سورچرانی وسوسه می شدید می گفتید( اگر اکنون این غذا را بخورم، بعداٌ از خوردن چه غذاهایی باید خودداری کنم تا بازهم به هدف خود برسم؟(اگر اکنون خود را کنترل نکنم بعداٌ به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟) 

اگر در سؤالات عادتی که همیشه از خود می کنید،تغییر کوچکی بدهید، تغییری اساسی در زندگیتان به وجود خواهد آمد.

پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر در نتیجه موجب تغییر احساسات ما می شوند در زندگی هر کسی، لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد که یادآوری آنها احساسی دلپذیر  ب به وجود می آرود. مثلاٌ اولین روزی که به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی که باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل که ( به خاطر چه چیزهایی باید شکر گذار باشم؟) و یا ( در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی خود دارم؟) باعث می شود که این لحظات را بخاطر آوریم و نه فقط احساسی خوب نسبت به زندگی خود پیدا کنیم، بلکه به عزیزان و اطرافیان خود نیز بیشتر خدمت نمائیم.

میان پرسش و استفاده از عبارات تاکیدی، تفاوت بزرگی است. ممکن است به عنوان تاکید و تلقین به نفس، یک روز تمام با خود بگویید( من خوشبختم، من خوشبختم، من خوشبختم). اما اثر این تلقین در ایجاد ایمان و یقین، غیر از این است که از خود بپرسید(اکنون به چه دلیل خوشبختم؟ اگر بخواهم احساس رضایت کنم، از چه چیزهای می توانم راضی باشم؟) پرسش، تنها تکرار مکررات یک جمله نیست، بلکه باعث تغییر مرکز توجه می شود و دلایلی واقعی و قاطع برای تغییر احساس به وجود می آورد. بدین ترتیب، بجای تکرار صرف عبارات تاکیدی، عملاٌ تغییری در احساس به وجود می آید. تغییری که واقعی و پایدار است.

چگونه می توان بهبودی فوری در زندگی ایجاد کرد؟ راهش کشف و الگو برداری از پرسشهای عادتی افرادی است که مورد احترامتان هستند. اگر کسی را یافتید که بی نهایت خوشحال و راضی است، یقین داشته باشید که دلیلش یک چیز است: این شخص، دائماٌ به چیزهایی توجه می کند که موجب رضایت و شادی اند، و دائماٌ چیزهایی از خود می پرسدکه شادمانی او را افزون می سازند. کسانی هم که به موفقیتهای بزرگ مالی دست می یابند، عموماٌ در زمینه سرمایه گذاری سؤالات متفاوتی را مطرح می کنند.

برای اینکه به سطحی تازه از موفقیت در هریک از جنبه های زندگی دست یابید، در جستجوی کسانی باشید که قبلاٌ به هدفهای دلخواه شما رسیده اند. آنگاه سؤالاتی را که آنان می کنند، الگو برداری کنید.

یکی از عوامل اصلی موفقیت، آمادگی برای گرفتن پاسخ است. والت دیسنی در زمانی که فیلم ( سرزمین عجایب) را می ساخت، راه منحصر به فردی رابرای پرسش یافته بود. وی سرتا سر یک دیوار را به معرفی مراحل گوناگون طرح، اختصاص داده و از کلیه کارکنان پرسیده بود(چه پیشنهاد اصلاحی به نظرتان می رسد؟)

 بدین ترتیب وی به قدرت خلاقه یک گروه عظیم دسترسی پیدا کردو در پاسخ به آن سؤ‌الات خوب، به نتایج خوبی رسید.

لازم نیست که حتماٌ در راس یک سازمان بزرگ باشید تا بتوانید از این شیوه استفاده کنید. آیا می توانید راههای دیگری برای استفاده از این روش پیدا کنید؟ از میان افرادی که هر روز با آنها سر و کار دارید، چه کسانی می توانند گنجینه منابع اطلاعاتی خود را در اختیارتان بگذارند( البته اگر بخواهید و بپرسید)؟

پاسخهایی که می گیریم به سؤالاتی که می خواهیم بپرسیم بستگی دارد. نکته آن است که باید سؤال خاصی را پیدا کنید که روحیه شما را نیرومند سازد. به عنوان مثال اگر آموزش و پیشرفت، در نظرتان دارای اهمیت است، سؤالی از این قبیل( چگونه می توانم از وضعی که پیش آمده استفاده و در آینده، بهتر عمل کنم؟)برای بهبود روحیه واز میان بردن عواطف منفی کاملاٌ مفید و مؤثر است.

در موقعیتهای دشوار زندگی، از خود بپرسید( آیا ده سال دیگر هم این موضوع اهمیت خواهد داشت؟)

هنگام برخوردهای شخصی و بگو مگو با اشخاص، از خود بپرسید ( چه عامل دیگری ممکن است باعث ناراحتی این شخص شده باشد و من چگونه می توانم به او کمک کنم؟) و این پرسش باعث می شود که اختلافات، به سرعت حل شود و بتوانید محبت خود را ابراز کنید.

نوع بشر قدرت چشم پوشی و فراموشی عجیبی دارد. در هر لحظه معین امور بی شماری هست که می تواند مورد توجه ما قرار گیرد، اما فقط می توانیم به چند مورد بطور آگاهانه منمرکز شویم.

با طرح یک سؤال، خواه آن را از خودتان بپرسید یا از دیگری، بلافاصله مرکز توجه شما تغییر می کند. مثلاٌ اگر از همکار یا یکی از اعضای گروه خود بپرسید( می دانی کاری که می کنیم چه اثری در جامعه باقی می گذارد؟) بلافاصله همه جزئیات پر دردسر طرح را فراموش می کند و متوجه منافع دراز مدت آن می شود.

آیا می توانید از این شیوه برای کمک به فردی که می شناسید استفاده کنید؟

در جستجوی هر چیزی که باشیم، همان را خواهیم یافت. برای اینکه این موضوع ثابت شود تمرینی را انجام دهید. در جایی که اکنون نشسته اید به مدت یک دقیقه به اطراف توجه کنید، آنگاه از خود بپرسید( چه چیزهایی به رنگ قهوه ای در اینجا وجود دارد؟) نام اشیاء قهوه ای را روی کاغذ بنویسید.

سپس چشمان خود را ببندید و سعی کنید اشیاء سبز رنگ را بخاطر آورید. اگر قبلاٌ به موقعیت محل آشنایی داشته باشید این کار کمی دشوار است، اما اگر در محل نا آشنایی باشید به طور قطع بسیار دشوار خواهد بود! بخاطر آوردن اشیاء قهوه ای آسان است اما اشیاء سبز را نمی توان به آسانی بخاطر آورد.

برای اینکه به نتیجه برسید چشمان خود را باز کنید و بار دیگر اشیاء اطراف را از نظر بگذرانید. این بار بیشتر اشیاء سبز را خواهید دید! بخاطر داشته باشید،( هرچه را بجویید همان را می یابید.) متوجه باشید که در جستجوی چه چیزی هستید.

این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیر ممکن بدانیم بسته به سؤالاتی است که از خود می کنیم. کلمات خاص و ترتیبی که از آنها استفاده می شود باعث می شود که بعضی امکانات را در نظر نگیریم و یا بعضی از امکانات را کاملاٌ مسلم بپنداریم. مثلاٌ وقتی می پرسید چرا من همیشه کارها را خراب می کنم؟ بطور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعاٌ کار را خراب می کنید، در حالی که ممکن است واقعاٌ چنین نباشد.

سعی کنید فرضیات را بنفع خود بنا کنید. برای تقویت باورهای تازه از خاطرات و اطلاعات خود کمک بگیرید. از خود بپرسید( این تجربه چگونه مهارتهای مرا کامل می کند؟) یا

 ( صحبتهایی که با هم کردیم چگونه روابط ما را قویتر و محکمتر می سازد.)

پرسش باعث می شود پاسخهایی که ظاهراٌ اصلاٌ وجود ندارد پیدا شود. در اوایل کارم یکی از همکاران من مبالغ هنگفتی از پولهای شرکت را اختلاس کرد. مشاورانم بارها به من گفتند که اعلام ور شکستگی کنم . اما من از خود پرسیدم( چگونه می توانم این کار راسروسامان دهم؟ چگونه می توانم کاری کنم که شرکت من حتی مؤثرتر از گذشته عمل کند؟ چگونه می توانم حتی هنگامی که خواب هستم به مردم کمک کنم؟)این پرسشها باعث شد بتوانم یک برنامه تلویزیونی بسیار موفق را طراحی کنم که تاکنون به زندگی میلیونها نفر کمک کرده است.

اگر پاسخی را که انتظار دارید، دریافت نکنید آیا دلسرد می شوید؟ یا اینکه همچنان به پرسیدن ادامه می دهید تا به پاسخ مورد نیاز برسید؟

یک برنامه روزانه شبیه مراسم دعا یا عبادت برای خود در نظر بگیرید. سعی کنید هر روز دو یا سه پاسخ به هر یک از پرسشهای زیر بدهید و از نوری که در وجودتان ایجاد می شود لذت ببرید. اگر پاسخ دادن به این سؤالات برایتان دشوار است تغییر کوچکی در جمله بندی آنها بدهید.مثلاٌ به جای ( در حال حاضرچه چیزی بیش از همه موجب رضایت وخوشبختی من است؟) می توانید بپرسید( اگر بخواهم از چیزی در زندگی خود راضی باشم، آن چیز کدام است؟)

پرسشهای نیرو بخش صبحگاهی

1 – در حال حاضر در زندگی من چه چیزی باعث خوشحالی است؟ چه چیزی مرا راضی می کند؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

2 – در حال حاضر چه چیزی در زندگی من مایه شور و هیجان است. کدام جنبه آن مرا به هیجان می آورد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

پرسشهای نیروبخش صبحگاهی ( ادامه)

3 - در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی افتخار می کنم؟ چه جنبه ای از آن مایه افتخار است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

4 - در حال حاضر در زندگی خود نسبت به چه چیزی شکر گزارم؟

5 - در حال حاضر در زندگی خود از چه چیزی لذت می برم؟ کدام جنبه آن لذتبخش است؟

نسبت به آن چه احساسی دارم؟

6 – در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی پابندم؟ کدام جنبه آن مرا متعهد می سازد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

7 – چه کسی را دوست دارم؟ چه کسی مرادوست دارد؟چه چیزی عشق آفرین است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

بعد ها یاد خواهید گرفت که چگونه دعای موفقیت روزانه را به شکل مؤثرتری انجام دهید.

برای تکمیل پرسشهای نیروبخش صبحگاهی، سه پرسش نیروبخش شامگاهی را نیز پیشنهاد می کنیم،تا بتوانیم وقایع روز گذشته را به کمک آنها مجسم و ارزیابی کنید. شما که در طول روز پرسشهای ثمربخشی از خود کرده اید خوب است باطرح پرسشهای شامگاهی روحیه بگیرید و آنگاه به بستر بروید.

پرسشهای نیروبخش شامگاهی

1 – امروز چه چیزهایی را بخشیده ام؟ چه کمکهایی به دیگران کرده ام.

2 – امروز چه چیزهایی یاد گرفته ام؟ چه مهارتهاو امتیازات تازه ای کسب کرده ام؟

3 – امروز تا چه حد کیفیت زندگی خود را بالا برده ام؟ چگونه می توانم ذخیره امروز را سرمایه فردای خودسازم؟

4 – ( اگر دلتان می خواهد پرسشهای نیروبخش صبحگاهی را تکرار کنید؟)

 تنها چیزی که نیروی پرسش را محدود می سازد عقاید ما درباره امور ممکن و غیر ممکن است. یکی از اعتقادات اساسی که تاثیر مثبتی بر سرنوشت من داشته است این است که اگر من به پرسیدن ادامه دهم مسلماٌ پاسخ لازم را خواهم گرفت. پاسخ همیشه کافی هست. کافی است سؤال صحیحی را مطرح کنیم.

سؤالات مناسبی که می توانید مرتباٌ از خود بپرسید کدام است؟ در زندگی من در سؤال ساده و نیرومند برای غلبه بر مشکلات نقش داشته است: ( چه حسنی در این کار وجود دارد؟)و ( چگونه می توانم از این موقعیت استفاده کنم؟) پرسش اول افکار منفی ما را از بین می برد و باعث می شود که معنای دلخواه رابه وقایع زندگی خود بدهیم.پرسش دوم توجه ما را از ( چرا) به (چگونه) و پیدا کردن راه حلها معطوف می کند.

دو پرسش را که موجب تغییر روحیه و دستیابی به نیروی درونی می شود طرح کنید. این پرسشها را به پرسشهای نیروبخش صبحگاهی بیفزایید تا جزء لاینفک دعاهای روزانه شما برای مو فقیت باشند.

لئوبو سکالیا پرسش ساده ای را مطرح کرده است که می تواند تغییری بزرگ پدید آورد . این شخص در زمینه روابط انسانی خدمات بزرگی را انجام داده است. پدر بوسکالیا هر شب از او می پرسید( امروز چه چیزی را یاد گرفته ای ؟) و کودک که می دانستا باید پاسخی را برای این این سؤال آماده داشته باشد، اگر اتفاقاٌ در آنروز چیز جالبی رادر مدرسه یاد نگرفته بود فوراٌ به سراغ دائرة المعارف می رفت. چندین دهه بعد باز هم بوسکا لیا بهبستر نمی رفت مگر اینکه چیزی تازه و ارزشمند یاد گرفته باشد.

اگر این پرسش یا پرسشی نظیر آنرا جزو برنامه روزانه خود قرار دهید چه تاثیری در زندگی شماو یافرزندانتان خواهد داشت؟ آیا می توانید به این کار به اندازه خواب و خوراک اهمیت دهید؟

زمانی فرا میرسد که باید از پرسش دست بردارید و عمل را آغاز کنید پرسشهایی از این قبیل که (هدف واقعی از زندگی چیست ؟) ( به چه چیزی بیش از همه پا بندم؟) و( علت وضعیت فعلی من چیست؟) سؤالات بسیار خوبی هستند اما اگر خود را برای یافتن پاسخ معذب کنید نتیجه چندانی نخواهید گرفت. حد پاسخ به هریک از این سؤالات آن است که موجب اطمینان و اقدام به عمل شود. پس برای گرفتن نتیجه ابتدا ببینید چه چیزی ( دست کم در حال حاضر ) برایتان بییشترین اهمیت را دارد و با استفاده از نیروی فردی به دنبال آن بروید و کم کم کیفیت زندگی خود را تغییر دهید.

 

پایان بخش چهارم

زندگینامه علیرضا واحدی نیکبخت


ستاره کیست؟

به عبارت دیگر به چه کسی ستاره می گویند؟ یا چه خصوصیات و ویژگیهایی باید در یک نفر جمع باشد تا آن شخص به این مقام برسد؟

در قرن گذشته ستاره ها مهمترین ارکان علم اکونومی یا اقتصاد بودند . ستاره کسی است که در یک جمله، از اقبال عمومی برخوردار باشد. ستاره همیشه و همه جا زیر ذره بین و نگاه است و کلیه رفتارها و گفتارهای او در رسانه های مختلط به تفصیل، برگردان و بررسی می شود.

ستاره در وهله اول، یک متخصص است. تخصص او در فن یا حرفه ای است که مورد شناخت و توجه طبقات عامه و خاصه مردم است. در مرحله بعدی، ستاره از خصوصیات ظاهری خاصی نیز سود می برد که او را از سایرین متمایز می کند. وجود ستاره ها برای دنیای تبلیغات امروز لازم است. هر بر که سعی شده با نظام ستاره سازی و ستاره سالاری مبارزه شود، نتیجه ای جز شکست به بار نیامده، چون ستاره دوستی در حقیقت در ذات و فترت آدم هاست. وجود ستاره بار اقتصادی فراوانی دارد. ستاره با برد وسیعی که در زندگی روزمره دارد، می تواند نماد یا سمبل فضایل اخلاقی و مصرفی باشد.

در دنیای امروز ستاره های فوتبال و سینما حرف اول را می زنند. در کشور ما هم، چنین است و این چند ساله ستاره اول ایران، علیرضا نیکبخت واحدی بوده است.

تولد یک ستاره

ستاره دو بار متولد شده و دو بار هم می میرد!


تولد اول؛ گام نهادن به هستی است. علیرضا ساعت 5 صبح روز جمعه 9 تیر 1359 در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد به دنیا آمد. پدرش خیاط بود و تولیدی پوشاک داشت و مادر، خانه دار و البته هنر آرایشگری، او فرزند اول خانواده بود و بعد از او، یک برادر و 3 خواهر دیگر هم به این جمع اضافه شدند. محل سکونت خانواده اش در هنگام تولد، خیابان کوه سنگی مشهد بود و دوره رشد و پرورش را در محله ابوطالب مشهد گذراند.

به دبستان رافت کوه سنگی می رفت، دوره راهنمایی را در مدرسه اسرار خیابان سازمان آب گذراند و در دبیرستان شریعتی مشهد و در رشته فنی و حرفه ای دیپلم گرفت. علیرضا در تمام این سالها ساکن شهر مقدس مشهد بود.

او خانواده و فامیلی پرجمعیت داشت. یک برادر،3 خواهر،3 عمو،4 عمه،4 خاله و3 دایی فامیل بزرگی بود و پر از رفت و آمد. او هم مثل همه ایرانی ها و شهرستانی ها با دلبستگی های عاطفی شدید به اعضای خانواده و فامیل، به خصوص به کوچکترین دایی اش صمد که فقط 5 سال با او اختلاف سنی داشت، بزرگ شد.

در دوران کودکی آرزو داشت دکتر شود. از دوره نوجوانی ورزش را با والیبال شناخت و از ابتدای جوانی بود که گمشده و آینده اش را در فوتبال حرفه ای پیدا کرد.



آغاز یک راه طولانی

بازی های خوب و فیزیک مناسب، موجب درخشش او در مسابقات آموزشگاهی شد. سر از تیم باشگاهی راوند درآورد و بعد از 2 ماه تمرین، در اولین مسابقه باشگاهی در سطح جوانان مقابل ابومسلم، معتبرترین تیم فوتبال خراسان، به میدان رفت. پیروزی 3-1 آن مسابقه برای علیرضا شیرینی دیگری سوای اولین موفقیت در مهمترین گام داشت، او هر 3 گل این بازی را برای تیمش زد اما از آن هم مهمتر، دیده شدن و دعوت به پوشیدن پیراهن راه راه مشکی و قرمز ابومسلم بود. در ابومسلم هم همین حکایت تکرار شد، در همان اولین مسابقه در لیگ سال 1377، آنقدر درخشید که به تیم ملی جوانان دعوت شد. بعد از اتمام مسابقات جوانان، به تیم ملی امید دعوت شد و حضور همزمان در تیم امید و ابومسلم در لیگ، راه او را برای پیشرفت باز کرد. یک بازی درخشان در ورزشگاه آزادی تهران مقابل استقلال تهران، تیرخلاصی بود بر ترقی علیرضا. امیرقلعه نوعی که مربی تیم امید در کنار حمید درخشان بود، او را به استقلال دعوت کرده بود اما دست دقایقی بعد از سوت پایان آن مسابقه بود که خبر رسید، علیرضای 18 ساله به تیم ملی بزرگسالان دعوت شده است.

تولد دوم، طلوع یک ستاره

منصور پورحیدری او را به بازیهای آسیایی بانکون نبرد اما در بازگشت به استقلال، پذیرایی از این تازه وارد مشهدی را به عهده گرفت. علیرضا در سال 1378 قراردادی 5 ساله با استقلال بست، همان قراردادی که چون اردیبهشت 83 به اتمام می رسد، این روزها این همه جنجال برپا کرده است. 3 ماه تمرین با یکی از دو بزرگ فوتبال ایران با حول وولای ستاره شدن یا محو شدن گذشت. در تمام این مدت( بهار و تابستان 78) علیرضا هر شب بعد از تمرین در خوابگاهی واقع در خیابان لارستان تهران که باشگاه برای شهرستانی ها در نظر گرفته بود، خوابهای طلایی می دید. سرنوشت برای او راه موفقیت در نظر گرفته بود و این چنین علیرضا از همان نخستین بازی و نخستین فصل حضورش در استقلال، مهره ثابت تیم شد. درست مثل راوند و ابومسلم.



میروسلاوبلاژویچ

پیرمرد کروات در سال 1379 با یک نظر، علیرضا را به خاطر سپرد. او تیم ملی را برای حضور در معتبرترین میدان ورزش جهان آماده می کرد.علیرضا در تمام روزهای سخت اردو، سرحال و شاداب بود و در برابر تیم ملی اسلواکی با گل بی نظیری که زد، جای خود را در ترکیب فرشتگان چیرو با شماره 11 تثبیت کرد.ایران به جام جهانی نرسید اما دیگر ستاره متولد شده بود. علیرضا بعد از حذف تیم ملی زیرخاکستر این شکست محو نشد، او در بازگشت به دنیای فوتبال و مسابقات، در واپسین ثانیه های مسابقه استقلال الاتحاد عربستان در جام باشگاههای آسیا جفت پا به هوا برخواست و در ارتفاع 210 سانتیمتری( یک وجب بالاتر از دیرک افقی دروازه) با سر، شوتی محکم به توپ زد که تور دروازه و ورزشگاه لبریز از مردم و تیم الاتحاد را به یکباره فرو ریخت.

ستاره خاص

نیکبخت با همه بازیکنان فرق داشت. استیل منحصر بفرد با حرکات خاص او از وی چهره ای به یادماندنی ساخته بود. او که همه ویژگیهای یک ستاره را از بعد فنی داشت، با ساده ترین و سالم ترین روش ها به مقام ستاره ای رسید. مثلاً او برای شادی بعد از گل کارهای خاص می کرد. هنوز تصویر آن شماره گرفتن او با استوک های کفش فوتبالی اش در ذهن هاست. یا دوئل انگشتی اش با احمد مومن زاده! نیکبخت در خارج از زمین هم رفتارهای یک ستاره را پیش گرفت. لباس های خاص که همگی در یک صفت، آمدن به او، مشترک بودند. وقتی در کنار عینک های مدرن، موهای آراسته، اتومبیل های مد روز، عطرهای خاص و زینت آلات مردانه عجیب قرار گرفت از علی نیکی ستاره ساخت.



ستاره روی جلد

علی نیکی از تابستان 80 به جلد نشریات چسبید! عکس ها و ژست های مختلف، تیترهای گاه عجیب، روابط او با مهره های مشهور سینما و تلویزیون، چهره فتوژنیک و رفتار ستاره وار او، همگی مطلوب نشریات بود. او هر روز حداقل روی جلد 30% از نشریات خودنمایی می کرد و خیلی زود همه رقبا را از عرصه خارج کرده و خود یکه تاز عرصه ستاره ها شد.

آنچه به دوام ستاره بودن علیرضا کمک کرد، رفتار کنترل شده و فارغ از هر گونه غروری بود که پای علیرضا را به کارهای خیریه باز می کرد. هرگز گرد مجالس و شب نشینی های آنچنانی نچرخید و هیچ وقت اجازه نداد شایعات خانمانسوز پیرامونش به وجود بیاید. علیرضا خیلی مواظب اطرافیانش بود و تا کسی را کاملاً نمی شناخت، خارج از دایره ادب و معاشرت معمولی با او گرم نمی گرفت. به این ترتیب او جمع دوستانش را در حقیقت به شکل هوشمندانه ای گلچین کرد و هرگز نه خود کاری کرد که ناپسند عرف باشد و نه اجازه داد اطرافیان با چنین اشتباهاتی به شهرت او لطمه بزنند.

در کنار همه اینها، علیرضا از نظر فنی و حرفه ای هم هیچ گاه اجازه نداد کسی از کنارش سبق گرفته و او را جای بگذارد.

ستاره متعادل

نیکبخت در همه اجزای زندگی، ستاره ای متعادل است. او به همان اندازه که به لباس اسپرت اهمیت می دهد، اهل رسمی پوشیدن هم هست. موهایش را بلند می کند و گاه تا 200 گرم ژل می زند اما یک باره هم در همین ناباوری موها را بدون هیچ مقاومتی کوتاه می کند و عین محصل ها، شانه کرده می گردد! او تمیزی را دوست دارد، عاشق لباس های نو است اما به همان اندازه که خرج مد روز می کند، از بخشیدن به دیگران هم غافل نیست. همین مسئله باعث شده هرگز کسی به شیک پوشی و خوش پوشی او خرده نگیرد.

اهل میهمانی رفتن نیست. البته حساب جمع های دوستانه و فامیلی جداست اما در این نوع میهمانی ها، او برای حاضران فقط" علیرضا" است نه نیکبخت ستاره. هرگز جایی نمی رود که از او به خاطر نیکبخت بودن، دعوت کرده باشند. در عوض، بدون دعوت و سرزده مرتب در پرورشگاه ها، آسایشگاه های سالمندان، خیابان ها، پارک ها، فروشگاه ها و مجالس خیریه مخصوص جمع آوری کمک و اعانه برای مستمندان حضور یافته و طوری رفتار می کند که همه معمولی بودن او را باورکنند این هم یکی از دلایل ماندگاری ستاره بخت اوست که هیچ وقت نیرویی را علیه خود تحریک نمی کند.



در خلوت یک ستاره

اهل مطالعه نیست ولی عاشق سینماست. سیستم صوتی، تصویری اش هر کجا که باشد، کامل است و معمولاً هفته ای 2 یا 3 فیلم می بیند. بیشتر فیلم های خارجی را دوست دارد و با اکثر هنرمندان ایرانی، به خصوص کمدین هایی مثل مصطفی راد، جواد رضویان، مهران غفوریان و مجید صالحی رابطه دوستانه و رفت و آمد دارد.

از بچگی چون در منزل خواهر و برادران کوچک را نگهداری می کرد، عاشق بچه داری بود و هنوز هم عروسک ها و اسباب بازیهای آن روزگار، بخش عمده ای از فضا و دکور منزل او را پر کرده است.

غذای مورد علاقه او قرمه سبزی است و موز، میوه محبوب اوست. روزی 2، 3 فنجان چای می خورد، البته در منزل و خیلی وقت است دور کافی شاپ را به دلیل مشکلات ستاره ای، خط کشیده است.

از قدم زدن خوشش می آید و حالا مجبور است در منزل به این کار بپردازد. موسیقی را دوست دارد ولی نه در مجامع عمومی مثل کنسرت ها! پای سریال های محبوبش می نشیند .

رنگ محبوبش آبی و قهوه ای است، گل رز را دوست دارد و عکس های زیادی را جمع آوری کرده است. محیط زندگی ساکت و آرام را می پسندد چون تا ساعت 12 ظهر می خوابد و شب ها هم دوست ندارد دوروبرش شلوغ و پرسر و صدا باشد. عاشق سرعت است و ماشین های سریع مثل" بی ام و" و" پورشه" و" آئودی" را می پسندد. بر عکس از موتور و هواپیما به شدت می ترسد و حتی المقدور از نقل و انتقال با این دو وسیله خودداری می کند.

مارک محبوب لباس او زارا(Zara) و دیزل(Disel) است. آدامس اربیت(Orbit) می جود و ادکلن اولترا ویلت 212(Ultra Villet 212) می زند. کلاً به طبیعت علاقه زیادی دارد و عاشق درخت های بلند و فضای سرسبز است.

نیکبخت زمان زیادی در هر شبانه روز را صرف فکر کردن به مرگ می کند و گاه و بیگاه سرزده به قبرستان می رود و در میان قبرهای ناشناس می گردد.



معنویت یک ستاره

نیکبخت برخلاف بسیاری از ستاره ها و درست نقطه مقابل شمایل ظاهری و چهره همیشه پر از لبخندش، بسیار با معنویت سروکار دارد. همانطور که در خلوت، اوقات زیادی را صرف تفکر به مرگ و سفر به جهان باقی می کند، در بسیاری از مواقع در محافل جمعی هم مشغول بحث در مورد نیروهای ماوراء الطبیعه می شود. خرافاتی نیست اما مثل همه ایرانی ها به چیزهایی که از کودکی از پدر و مادر شنیده، اعتقاد دارد. در مدرسه همیشه نمرات بینش اسلامی و انشاء اش 20 بود و او هنوز هم علوم طبیعی را به ریاضی ترجیح می دهد.

ماه محرم برای او ماهی عزیز است. در اقوام و خویشاوندانش، مداح و قاری قرآن زیاد یافت می شود و مرتب در دهه اول محرم در تعزیه های فامیلی شرکت می کند. ماه رمضان را هم دوست دارد و همیشه از هر فرصتی استفاده می کند تا خاطرات سفر به مکه و مدینه در ماه رمضان را تعریف کند.

شاید به خاطر همین معنویات قوی زندگی اوست که اصلاً کینه ای نیست. محال است بعد از گذشت 10 دقیقه، بدی کسی به خاطرش بماند. بدترین و سخت ترین خطاها و اشتباهات را به راحتی می بخشد و خودش هم درست همینطور است، بلافاصله بعد از اشتباه یا خطایی، عذرخواهی می کند و آنقدر صمیمانه این کار را انجام می دهد که حتماً پذیرفته می شود. اهل غرور و این حرف ها نیست، با آدم ها خیری راحت روبرو می شود و اهل دستگیری و کمک به خصوص به دوستان است.

امروز

اینک علیرضا در آستانه تکمیل 24 سالگی است. خودش اصرار دارد که سال 83 نقطه عطف زندگی او خواهد بود و در هر دو بعد ورزشی و زندگی باید تصمیمات مهمی بگیرد.

در بعد ورزشی علیرضا فعلاً به صورت قرضی در الوصل بازی می کند. او قراردادش را با استقلال تمدید نکرده و در اردیبهشت ماه، بازیکن آزاد است . علیرضا می خواهد امسال قراردادی ببندد تا زندگی اش برای همیشه تامین شود. در میان تیم های داخلی هواداران فراوانی دارد که تا سقف 500 میلیون هم به او می دهند. او قصد خرید آپارتمانی در ولنجک را دارد و می خواهد به همراه پدر، تولیدی پوشاک در مشهد راه بیاندازد و مغازه ای هم در خیابان ولیعصر تهران خریداری کند.

علیرضا خارج را فقط برای سفر دوست دارد و از زندگی در غربت بیزار است. حتی تصور زندگی در اروپا یا کشورهای حوزه خلیج فارس، آن هم فقط برای یکسال، برای او غیرقابل تحمل است. او بسیار عاطفی است و هر روز حتماً باید با خانواده و یکی، دو دوست صمیمی تماس داشته باشد. شهر محبوب او تهران است و نیویورک و لس آنجلس را فقط برای سفر می پسندد! با این خصوصیات، احتمال تمدید قرارداد او با الوصل بسیار کم است. از طرف دیگر، علیرضا پیش قرارداد 300 میلیون و حقوق ماهیانه یک میلیون تومان را کافی می داند که این پول را در ایران هم به او می دهند پس دلیلی ندارد به خارج برود. در بعد زندگی هم، علیرضا قطعاً امسال قصد ازدواج ندارد.

به رغم همه شایعاتی که پیرامون زندگی خصوصی همه ستاره ها وجود دارد، علیرضا فعلاً کاندیدایی برای زندگی مشترک ندارد. او از همسر آینده اش خصوصیاتی معمولی می خواهد؛ مثل نجابت، دیانت و خانواده داری. شدیداً به قسمت و انتخاب خانواده( مادرش) در مورد همسر آینده معتقد است و محال است بدون نظر موافق خانواده ازدواج کند.

علیرضا حداقل تا 2 سال دیگر مشغول تهیه مقدماتی برای زندگی دائمی مشترک خواهد بود. در دبی هم در برجی 20 طبقه و مدرن، آپارتمان باشگاه الوصل در اختیارش گذاشته شده زندگی می کند.



فردا

علیرضا قطعاً روزی دوباره به مشهد برمی گردد.او می خواهد بعد از پایان فوتبالش و درحالی که دغدغه مالی برای آینده ندارد،

به شهر زادگاهش برگردد و دوباره مثل دوران نوجوانی در کوچه و پس کوچه های عشق و خاطره، دنبال توپ بدود، با همان رفقای همیشگی.


گفتگو با فردوسی پور

وقتی تصمیم می گیرم که با عادل فردوسی پور به گفتگو بنشینیم ، اصلا تصوری از مشکلات این کار نداریم . عادل یکی از خوش اخلاق ترین و راحت ترین گزارشگران تلویزیون است .کسی که از نقد شدن نه تنها نمی ترسد که استقبال هم می کند. او خودش براحتی به نقاط ضعف کارش اشاره می کند و مطلقا کارش را دست بالا نمی گیرد. همه اینها می تواند تعارف و تواضعی غیرواقعی جلوه کند، اما با شناختی که ما از فردوسی پور داریم ، این گونه نیست . او براحتی با هر سوال و هر انتقادی مواجه می شود و اینها باعث می شود که گمان کنیم گفتگوی بدون مشکلی با او خواهیم داشت . اما در کمال تعجب ، وقتی درخواست یک گفتگو را با عادل مطرح می کنیم ، از این کار طفره می رود. دلایش برای خودش روشن است . فکر می کند کسی نیست که نیاز باشد مدام با او مصاحبه شود. فکر می کند مصاحبه کردن وسیله مناسبی برای معرفی او نیست . باید کارش را بکند و همین است که باید مهم باشد.

اما ما گیر داده ایم که این گفتگو صورت بگیرد و مدام گفتگوهای قبلی او را که اینجا و آنجا انجام داده به رخش می کشیم . او وعده روزهای بعد را می دهد تا به قول خودش یک جوری از زیر این کار دربرود ، نمی شود. وقتی که می بینید تصمیم ما برای این مصاحبه جدی است ، و وقتی که به او می گوییم وجود چنین مصاحبه ای تا چه اندازه می تواند در ایجاد ارتباط میان او و مخاطبانش موثر باشد، تن می دهد و قرار می گذاریم . بعد از ظهر پنجشنبه بیستم فروردین ماه به گفتگو با عادل فردوسی پور می پردازیم . گفتگویی که اصلا شکل مصاحبه ندارد. صحبتهایی از در و دیوار! فکر کردیم شاید هر کسی از شما جای ما بود ، همین صحبتها را می کرد. به همین خاطر آنچه می خوانید انگار ناگهان از وسط یک گپ طولانی شروع شده و وسط همین گپ هم تمام شده . بی مقدمه و بی نتیجه گیری عین زندگی . عین خود خود زندگی .

- برنامه فوتبال بازی کردن هایت همچنان ادامه دارد؟
آره . هر هفته .

- همان جا؟
آره . همون ورزشگاه انقلاب .

- کیا هستند؟
دوستهای قدیمی . چند تااز همکلاسی های دبیرستان و بچه های شریف )دانشگاه صنعتی(و دوستان دیگر.

- چه روزهایی؟
جمعه ها ساعت 12 تا 2ظهر ؛ اما وارد شدن به ورزشگاه برای دیگران مشکل است بخصوص که تازگی ها بیشتر هم سختگیری می کنند. باید کارت مجموعه ورزشی انقلاب راداشته باشید و اینها.

- برای قرار مصاحبه که با تو صحبت می کردیم گفتی اغلب در حال استراحت کردن هستی . شوخی کردی یا جدی گفتی؟ ساعات کاری ات اصلا چطوری هست؟

- نه. زیاد هم جدی نبود. البته ساعت کاری ثابت که ندارم. بستگی داره دیگه. یک وقت کار ترجمه است برای برنامه جام باشگاه ها و جنگ فوتبال آسیا و بعد هم صداگذاری و غیره. یکشنبه ها و دوشنبه ها هم که بیشتر وقتم را نود می گیرد. البته یکشنبه کمتر چون 80درصد کار دوشنبه جمع می شود و کارهای دیگر.

- دانشگاه چطور؟ چه روزهای کلاس داری؟
راستش این ترم در دانشگاه کلاس ندارم . تا ترم پیش شریف کلاس داشتم و تدریس می کردم . همان زبان تخصصی و زبان عمومی . یک وقتهایی هم دانشگاه آزاد و دانشگاه های غیرانتفاعی ؛ اما برای ترم بهار کلاس نگرفته ام. یک وقتهایی هم کارهای مهندسی می کنم تا یادم نرود. آن هم به صورت پروژه ای .

- خودت شرکت مهندسی نداری یا جایی که کار ثابت انجام بدهی؟
نه هیچ وقت بیزنس من نشده ام.

- چرا درس را ادامه ندادی . کنکور دکترا.
دیگر حوصله اش را ندارم . اصلا اسم کتاب و درس که می آید، حالم بد می شود!

- معدلت در دانشگاه خوب بود؟
خوب نبود ، دور و بر 15 بود.

- برای شریف همان 15 هم خوب است.
بد نیست ، اما بعد از فوق لیسانس احساس کردم که دیگر انگیزه ای برای درس خوندن ندارم . حوصله اش راندارم.

- در حالی که براحتی می توانستی برای بورسیه شدن هم اقدام کنی.
هر جا که امتحان تستی باشد ، برای خودم شانس زیادی قائل هستم . کنکور اگر تشریحی بود ، رتبه ام خیلی بدتر می شد. چه کنکور لیسانس ، چه کنکور فوق لیسانس . از امتحان تستی همیشه استقبال می کنم.

- زبان انگلیسی ات را کجا قوی کردی؟
از همان اول دبیرستان به کلاسهای زبان می رفتم . سال آخر دبیرستان چون کنکور داشتم کلاس زبان نرفتم ؛ اما چون در آخرین ترم زبان نمره ام بالای 97درصد شده بود و می توانستم بقیه ترمها را مجانی سر کلاس بروم ، رفتم و تا آخر آن کلاسهای زبان را گذراندم . سال دوم یا سوم دانشگاه بود که این کلاسها تمام شد. کلاسهای استادی اش را هم قبول شدم ؛ اما چون کارم توی تلویزیون زیاد شده بود، نرفتم سر کلاسهای زبان آنها درس بدهم .

- هیچ وقت فکر نکرده ای بروی خارج از کشور و دوره گزارشگری ببینی؟
نه . هیچ وقت به ذهنم نرسیده . بعدش هم این کارها باید از طریق سلسله مراتب انجام شود. از طریق خود تلویزیون . فکرش را نکرده ام.

- وسوسه نشدی که به انگلیسی یک بازی را گزارش کنی؟
چرا تازگی ها خیلی وسوسه شدم که این کار را بکنم ، اما خیلی سخت است.

- امتحان نکردی؟
چرا چند تا بازی را همین طور امتحانی انگلیسی گزارش کردم ، اما ضبط نکردم . ببین ، خیلی فرق می کند. تو باید برای چنین کاری بتوانی به انگلیسی فکر کنی . اگر فارسی توی ذهنت بیاوری ، بعد بخواهی آن را به انگلیسی ترجمه کنی ، صحنه را از دست می دهی . البته از لحاظ فرهنگی هم فرق می کنه . این قدر که گزارشگران خارجی براحتی از بازیکنان انتقاد می کنند که ما نمی توانیم بکنیم .
در همین بازی رفت منچستر - رئال ، گری نویل که دو کارته شد، من داشتم از شبکه ESPN می دیدم ، گزارشگر بازی گفت من مطمئنم خیلی از طرفدارهای منچستر خوشحال شدند که گری نویل دو اخطاره شد. شما چنین چیزی را در خصوص بازیکن X پرسپولیس یا استقلال بگویی پدرت را درمی آورند. حتی اگر بدترین بازیکن زمین باشد.
البته بعضی از گزارشگرهای ما سر بازی های خارجی که می شود ، به خوبی از همه بازیکنان و حتی بزرگترین مربیان دنیا ایرادهای فنی می گیرند ، اما همین کار را ذره ای در بازیهای داخلی انجام نمی دهند. خوب این یک جور دوگانگی به وجود می آورد.
من که خودم سعی می کنم هر چیزی به ذهنم می رسد بگویم و تا جایی که نترسم می گویم . بعضی ها بهشان برمی خورد. بعضی ها چیزهای دیگری می گویند. البته خودسانسوزی هم هست . بچه ها شاید در ذهن خودشان چیزهایی را سانسور می کنند که واقعا دلیلی هم ندارد.

- هیچ وقت نخواسته ای از زبان انگلیسی ات استفاده دیگری بکنی مثلا ترجمه کتاب یا چنین کاری؟
ترجمه کتاب یک موقع به ذهنم رسیده بود. شاید بعدا این کار را بکنم . اگر کتاب خوبی به دستم برسد ، تجربه بدی نیست.

- تو الان برای یک گزارش چقدر وقت صرف می کنی؟
بستگی دارد. بین نیم ساعت تا یک ساعت . روزنامه ها ، مجلات خارجی که خودم دارم و اینترنت . الان مثلا برای بازیهای انگلیسی و ایتالیا لازم نیست آدم برود مطالعه زیاد بکند. بیشتر بازیکنان را می شناسی ، اطلاعاتشان را هم هر روز در روزنامه ها و اینترنت می بینی ، برای هر بازی می دانی چه خبر است.

- شده فکر کنی یک گزارش سخت است و اذیت شوی؟
چند سال پیش یک بازی بود که اسامی هیچ یک از دو تیم را نداشتیم . در آخرین لحظات ، اسامی دو تیم رسید. خیلی اذیت شدیم .

- اگر نمی رسید ، نمی توانستی گزارش کنی؟ بازیکنان را از روی قیافه نمی شناختی؟
یک سری بازیها هستند که مثلا امید قزاقستان با امید فلان جا. آدم هیچ احساسی ندارد ، هیچ شناختی هم ندارد.

- کجا بود در مورد سوتی هایت صحبت کرده بودی؟
سوتی زیاد داده ام . آخرین سوتی توی برنامه های با جام جهانی بود که همزمان چون از روی اینترنت خبرها را ترجمه می کردم ، سوتی های زیادی دادم . بهترین سوتی هم این بود که در یک برنامه حدود 2ساعت تمام با آقای حاج رضایی بودیم و من موقع خداحافظی گفتم :خوب من از آقای نصیرزاده که 2ساعت با ما همراه بودند تشکر می کنم! اصلا آن شب هنگ کرده بودم که رضا جاودانی گفت آقای نصیرزاده نیستند ، آقای حاج رضایی هستند.

- اگر موقع گزارش تمرکزت را از دست بدهی چی می شود؟
همه چیز از دست می رود. اگر حواست پرت شود، بازی ول می شود و دیگر نمی شود جمعش کرد.

- الان نود برایت جالبتر است یا گزارش بازی؟
هر دوتایشان . ولی کلا با نود خیلی حال می کنم .

- یک خورده هم ترسناک است نه؟
آره ، خیلی . ولی همان ترسناک بودنش هم جالب است . همین که یک چیزی بگوییم که دعوا درست شود یک چالشی ایجاد می کند که جالب است . به نظر من اینها یک ترس لذتبخش دارد. نمی شود تمایز قایل شد ، ولی وقتی بازیها خوب باشند ، گزارش می چسبد. برای من باشگاه های انگلیس از همه لذتبخش تر است . اصلا از این کارم لذتی می برم که مطئنم در آن رشته ای که درس خواندم ، نمی توانستم این لذت را ببرم . مثلا این که در یک شرکت کار کنم . صبح ساعت بزنم تا پنج بعدازظهر. احساسم این است که هیچ وقت نمی توانستم اینقدر لذت ببرم .

- به هر حال کاری که تو داری برای خیلی ها حسرت برانگیز است . متوجه می شوی چه می گویم؟ یک کاری که هم هیجان دارد، هم شهرت ، هم عشق . همه چی .
من خودم چون خیلی دیوانه فوتبال بودم ، از اول به این کار خیلی فکر می کردم .

- تازه تو کسی هستی که شاید بیشتر از هر چیز به دلیل هوش و اطلاعات و علاقه شخصی در این کار پیشرفت کرده ای . وگرنه از نظر فیزیکی یعنی از نظر صدا و لحن و قیافه و سایر مزایایی که یک گزارشگر و مجری می تواند داشته باشد ، امتیاز زیادی نیاورده ای.
ببین من وقتی که در دبیرستان بودم ، اینقدر تند تند حرف می زدم که هیچ کس حرفهایم را نمی فهمید. الان هم این مشکل را دارم . بخصوص وقتی که هیجان زده می شوم جویده جویده حرف می زنم و کسی نمی فهمد. 8-7 سال گذشته ولی هنوز این مشکل را دارم . بعلاوه هیچ وقت احساس نکرده ام صدای خوبی دارم . به نظر من اینها هیچ کمکی به رشد من نکرده . چیزی که من متوجه شدم این است که صدا عادی می شود. اوایل خیلی ها می گفتند که صدای من گوشخراش است ، ولی بعد از مدتی نمی دانم صدایم جا افتاد یا آنها عادت کردند.

- فکر کردی به این که یک روز این کار را کنار بگذاری؟
نه . فکر نکردم .

- البته تو این شرایط را داری که اگر گزارشگر نباشی می توانی درروی رشته ای که تحصیل کرده ای کار کنی ، ولی بالاخره یک روز ممکن است نتوانی به کار فوتبال ادامه بدهی .
فکر نکرده ام ؛ اما اگر یک روز نتوانم ادامه بدهم باید تمام وقت بروم به رشته خودم . قضیه عشق و علاقه است . به نظرم همین کار روزنامه نگاری هم که شما انجام می دهید و من هم خودم قبلا انجام می دادم همین حالت را دارد. یادم می آید در روزنامه هم که بودم ، بچه هایی بودند که کار می کردند، ولی چون از کارشان لذت نمی بردند، برای نوشتن یک مطلب 70 بار کاغذ را خط می زدند و چیزی هم که می نوشتند برای خودشان هیچ اهمیتی نداشت . فکر کنم در هر کاری اگر علاقه نباشد ، پیشرفت به دست نمی آید.

- می توانی به 10سال دیگر فکر کنی؟
قضیه 10سال نیست . اینجا هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد و آدم اصلا به آینده اش مطمئن نیست ؛ ولی فکر نکنم خودم هیچ وقت پیشقدم شوم و بگویم من دیگر این کار را نمی کنم.

- در بین برنامه های تلویزیونی ، نود برای خودش یک جور ساختار شکنی داشت . تو الان از این بلندپروازی ها نداری . برای کارهای عجیب و غریب و پروژه های رویایی.
با توجه به امکانات موجود نمی شود کارهای بزرگ کرد. من خودم برنامه های خارجی را که می بینم غصه می خورم . این برنامه مجله جام باشگاه های اروپا راکه می بینم پیش خودم می گویم ، یعنی می شود ما یک روز چنین برنامه تلویزیونی بسازیم . واقعا فوق العاده است . جای کار برای پیشرفت و کارهای بهتر کردن هست ، ولی با توجه به امکانات و شرایطی که وجود دارد نمی شود. خیلی سخت است .

- به نظر خودت از چند سال پیش که کار را شروع کرده ای ، از نظر کیفی چقدر کارت تغییر کرده است؟
فکر می کنم خیلی بهتر شده . فکر می کنم از مرحله بدتر به مرحله بد رسیده ام . یا دارم می رسم.

- خیلی تعارف است . مطمئنم که خودت به چنین چیزی اعتقاد نداری .
جدی می گویم . مسلما خیلی بهتر شده ام . اما باز هم خیلی جا برای بهتر شدن هست . شاید از خیلی بد رسیده ام به بد و باز هم باید بهتر بشوم تا برسم به خوب و خیلی خوب . خیلی مانده .هیچ وقت فکر نکرده ام که بهترینم ! اصلا باید اینجوری نگاه کنی . اگر فکر کنی کار خوب است و کامل است دیگر So what خب که چی؟ برای چی داری ادامه می دهی . باید فکر کنی داری رشد می کنی و نقص هایت را پیدا کنی تا بتوانی بهتر و بهتر شوی.

- چند وقت است ازدواج کرده ای؟
7-8 ماه است که رفته ام به خانه خودم و با همسرم زندگی می کنم . ولی بیشتر از 2سال است که ازدواج کرده ام.

- فوتبال نقشی در شکل گرفتن این زندگی مشترک نداشت؟
نه . ربطی به فوتبال نداشت .

- خانمت اهل فوتبال نیست؟
چرا ، ولی فوتبال نقشی در این ماجرا نداشت.

- فعالیت تو در فوتبال با این وضعیت همسرت را اذیت نمی کند؟
نه ، بالاخره عادت می کند! چاره ای ندارد.
- با شهرت تو چطور ، مشکلی ندارد؟
نه اصلا.

- سر تیم های مختلف کرکری ندارید ، سر بازیها؟
نه به این شکل .

- ازدواج تاثیری روی کار تو نگذاشته؟
نه . من کار خودم را می کنم و خیلی برایم جدی است . هر اتفاقی هم بیفتد من باید فوتبالم را ببینم . همه هم می دانند. وقتی فوتبال می بینم ، همه می دانند که نباید کاری به کار من داشته باشند.

- در جایی مثل انگلیس هیچ گزارشگری ابایی ندارد از این که بگوید طرفدار کدام تیم است . اینجا همه تکذیب می کنند.
واقعا اینجا فضا اینقدر باز نیست که یک گزارشگر بگوید من قلبا طرفدار کدام تیم هستم . اینجا فوتبال دو قطبی است . اگر بگویی من قرمز هستم ، یا آبی هستم ، نصف مملکت با تو بد می شود.

- اگر یک روز بنا شود همه اعلام کنند که طرفدار چه تیمی هستند ، تو حاضری پیش قدم شوی و به جای این که مثل همه بی دلیل بگویی طرفدار رنگ نیستی و بی طرفی ، بگویی که مثلا از قدیم طرفدار چه تیمی بوده ای؟
نه . نمی توانم بگویم ؛ اما این را هم بگویم که الان دیگر اصلا برایم فرقی نمی کند. الان من واقعا بی طرفم . حالا یک زمانی چرا، ولی حالا اصلا نیستم . اصولا نمی شود. گزارشگر یک ذره هم به یک تیم گرایش داشته باشد ، در کارش تاثیر می گذارد. غیرقابل انکار است.

- تو دیگر سینما را هم مثل سابق دنبال نمی کنی؟
نه . دیگر اصلا حوصله اش را ندارم . واقعا نمی توانم بنشینم پای تلویزیون و یک فیلم را تا آخر ببینم . الان برایم جشنواره تا جشنواره شده که فیلم ببینم . قبلا خیلی خوره تر بودم . الان بهترین فیلم هم که باشد حوصله اش را ندارم . فقط مجلات سینمایی را می خوانم.

- یعنی در یک سال اخیر هیچ فیلمی ندیده ای؟
چرا. در جشنواره فجر چند تا فیلم دیدم که خوب نبود. فیلمهای روی پرده را در تعطیلات عید دیدم . . The OTHERS را پارسال در سینما سپیده دیدم که خیلی خوب بود.

- خارج هم می روی ، نمی روی در سینما بنشینی فیلم ببینی؟
نه . هیچ وقت نشده . زیاد هم که سفر خارج نرفته ام .

- چند بار رفتی؟
فقط سیدنی و بوسان . یک سفر هم قبلا به امارات رفته بودم که کاری نبود ، یعنی از طرف تلویزیون نبود.

- یک بازی اروپایی را نرفته ای در ورزشگاه ببینی؟
نه . خیلی دلم می خواهد. هر بازی هم که باشد فرقی نمی کند. دلم می خواهد بروم انگلیس یک بازی را در استادیوم ببینم .

- چرا نمی روی؟
زورم نمی رسد اگر پولش برسد حتما می روم .

- فکر نمی کنی به خاطر فوتبال از زندگی عقب افتاده ای؟
نه . نگاه می کنم به طور متوسط از بقیه بچه های که با آنها همکلاس بوده ام ، عقبتر نیستم . خوشبینانه که نگاه کنیم عقب نیفتاده ام !

رسوایى‌ یوونتوس‌

در ادامه‌ پرونده‌ رسوایى‌ یوونتوس‌ پدر و پسر تحت‌ بازجویی!
رسوایى‌ بزرگ‌ یوونتوس‌ و کمیته‌ داوران‌ فوتبال‌ ایتالیا یک‌ زنگ‌ خطر براى‌ ورزش‌ این‌ کشور بود.
با آنکه‌ بسیارى‌ از فوتبالدوستان‌ ایتالیایى‌ و حتى‌ عده‌ زیادى‌ از علاقمندان‌ این‌ تیم‌ پرافتخار تورینى‌ از مافیاى‌ قدرتمند سران‌ و مدیران‌ باشگاه‌ آگاه‌ بودند و شاید براى‌ آنان‌ رسوایى‌ لوچانو موجى‌ و دار و دسته‌اش‌ یک‌ خبر معمولى‌ به‌ نظر مى‌رسید اما به‌ هر حال‌ شنود مکالمات‌ مدیر یووه‌ و انتشار آن‌ در روزنامه‌ها و وب‌سایت‌هاى‌ اینترنتى‌ باعث‌ افسوس‌ براى‌ مردم‌ ایتالیا شد. آنهایى‌ که‌ فوتبال‌ را مثل‌ اعضاى‌ خانواده‌ خود دوست‌ دارند و حتى‌ خیلى‌ بیشتر به‌ آن‌ اهمیت‌ مى‌دهند.
ماجراى‌ مافیایى‌ بودن‌ یوونتوسى‌ها و دست‌ داشتن‌ آنها در انتخاب‌ داوران‌ براى‌ بازى‌هاى‌ حساس‌ تیم‌شان‌ در سرى‌A و لیگ‌ قهرمانان‌ اروپا از اواسط‌ دهه‌ 1990 مطرح‌ شد و آن‌ زمان‌ بود که‌ تیم‌ مدیریتى‌ یوونتوس‌ با مثلث‌ جیرادو، بته‌گا و موجى‌ شکل‌ گرفت‌ و حق‌ بسیارى‌ از تیم‌ها در مسابقات‌ خورده‌ شد.
بازى‌هایى‌ که‌ یووه‌ مقابل‌ آژاکس، میلان، سمپدوریا، ریورگاردن‌ و بسیارى‌ دیگر انجام‌ داد و به‌ لطف‌ داور توانست‌ هر سه‌ امتیاز را از آن‌ خود کند و حالا جز برملا شدن‌ قدرت‌ مافیایى‌ آنان‌ و یک‌ رسوایى‌ بزرگ‌ چیزى‌ برایشان‌ باقى‌ نگذاشته‌ است.
فقط‌ داورى‌ نیست!
بله‌ فقط‌ انتخاب‌ داوران‌ جرم‌ یوونتوسى‌ها نیست. پلیس‌ ایتالیا با کمک‌ اعضاى‌ کمیسیون‌ انضباطى‌ و فدراسیون‌ فوتبال‌ و کمیته‌ المپیک‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند یووه‌ در فصل‌ نقل‌ و انتقالات‌ هم‌ بااستفاده‌ از همین‌ قدرت‌ بازیکن‌ مى‌خریده.
در زمانى‌ که‌ یوونتوس‌ براى‌ خرید سانیول‌ مدافع‌ فرانسوى‌ بایرن‌مونیخ‌ آغاز به‌ کار کرد، کارل‌ هاینس‌ رومینیگه‌ و اولى‌ هوینس‌ مردان‌ صاحب‌نام‌ باواریایى‌ از قدرت‌ مافیایى‌ تیم‌ تورینى‌ حرف‌ زدند. از نظر آنها یوونتوس‌ همچون‌ یک‌ مافیاى‌ بزرگ‌ عمل‌ مى‌کنند و بازیکنان‌ موردنظر را به‌ دام‌ مى‌اندازند. آنها به‌ داستان‌ روبرت‌ کواچ‌ مدافع‌ اسبق‌ خود که‌ خیلى‌ ناگهانى‌ و مرموزانه‌ راهى‌ یوونتوس‌ شد اشاره‌ کردند و در مورد سانیول‌ هم‌ هشدار دادند و حالا آلساندرو موجى‌ پسر مدیر یوونتوس‌ و رئیس‌ بنگاه‌ نقل‌ و انتقالات‌"Gea" به‌ جرم‌ دست‌داشتن‌ در عملیات‌ مافیایى‌ پدرش‌ تحت‌ بازجویى‌ قرار دارد. او به‌ عنوان‌ کسى‌ که‌ به‌ موجى‌ کمک‌ مى‌کرده‌ تا بازیکنان‌ موردنظر را به‌ روش‌هایى‌ غیرمعمول‌ و مخالف‌ قانون‌ نقل‌ و انتقالات‌ به‌ یووه‌ بیاورد در حال‌ حاضر یکى‌ از شریک‌ جرم‌هاست.
بازیکنانى‌ نظیر فابیو کاناوارو، زلاتان‌ ابراهیموویچ، امرسون، پاتریک‌ ویه‌را و روبرت‌ کواچ‌ از جمله‌ افرادى‌ هستند که‌ به‌ نظر تیم‌ تحقیق‌ و بازجویى‌ رسوایى‌ یوونتوسى‌ها به‌ شکل‌ مافیایى‌ از جانب‌ آلساندرو موجى‌ و پدرش‌ راهى‌ تورینو شده‌اند.
زمن‌ هشدار داده‌ بود!
به‌ اواخر دهه‌ 90 مى‌رویم‌ و آن‌ روزى‌ که‌ زدنیک‌ زمن‌ به‌ عنوان‌ مربى‌ رم‌ داستان‌ دوپینگ‌ بازیکنان‌ یوونتوس‌ را مطرح‌ کرد و جنجال‌ بزرگى‌ در فوتبال‌ ایتالیا و حتى‌ جهان‌ به‌ پا شد.
یوونتوس‌ تیمى‌ است‌ که‌ در حدود 54 میلیون‌ طرفدار در سرتاسر دنیا دارد و هر چیزى‌ در مورد این‌ تیم‌ مى‌تواند جالب‌ توجه‌ باشد و فروش‌ خوبى‌ را هم‌ به‌ همراه‌ داشته‌ باشد. در آن‌ زمان‌ که‌ زدنیک‌ زمن‌ رسوایى‌ دوپینگ‌ بینکونرى‌ها را برملا کرد خیلى‌ها این‌ مرد اهل‌ چک‌ را مورد تمسخر قرار دادند اما با قدرت‌ گرفتن‌ دادگاه‌ دوپینگ‌ یوونتوس‌ همه‌چیز به‌ ضرر این‌ باشگاه‌ و به‌ سود زمن‌ شد.
زدنیک‌ زمن‌ اعلام‌ کرد یوونتوس‌ از یک‌ مثلث‌ بزرگ‌ مافیایى‌ بهره‌ مى‌برد که‌ در تغییر نتایج‌ بازیها و تبانى‌ها با زیرکى‌ کار مى‌کند و همه‌ چیز را به‌ نفع‌ خود تغییر مى‌دهند. در این‌ مورد هم‌ خیلى‌ها حرف‌ او را باور نکردند اما حالا که‌ کنترل‌ تلفن‌هاى‌ موجى‌ صحت‌ این‌ موضوع‌ را اعلام‌ کرد او همانند یک‌ فاتح‌ بزرگ‌ در جنگ‌ گلادیاتورها نظاره‌ نشسته‌ و به‌ حال‌ فوتبال‌ ایتالیا افسوس‌ مى‌خورد.
یوونتوسى‌ها نگرانند
بازجویى‌ رسمى‌ از لوچانو موجى‌ و ضبط‌ تمامى‌ اسناد و مدارک‌ موجوددر دفتر او و شرکت‌ پسرش‌ اخبار خوبى‌ براى‌ یوونتوسى‌ها نمى‌تواند باشد.
با اینکه‌ نوار مکالمات‌ به‌ تنهایى‌ نمى‌تواند موجى‌ را به‌ دردسر بیندازد اما رسیدن‌ به‌ مدارک‌ کتبى‌ به‌ طور حتم‌ دیگر راه‌ فرارى‌ براى‌ او باقى‌ نمى‌گذارد.
حالا بسیارى‌ از هواداران‌ یوونتوس‌ نگران‌ این‌ هستندکه‌ آیا جام‌ یا مقامى‌ از آنها گرفته‌ مى‌شود یا نه؟! جواب‌ دادن‌ به‌ این‌ سئوال‌ کمى‌ زود است‌ چون‌ بازجویى‌ها در مراحل‌ مقدماتى‌ قرار دارند و به‌ جز صحبت‌هاى‌ لوچانو موجى‌ با افرادى‌ نظیر پیر لوئیجى‌ پایرتو، آنتونیو جیرادو و آلساندرو موجى‌ هنوز سند مستدلى‌ به‌ دادگاه‌ ارایه‌ نشده‌ است.
به‌ هر حال‌ این‌ احتمال‌ هم‌ وجود دارد تا باشگاه‌ با محرومیت‌هاى‌ سنگین‌ مواجه‌ شود و حتى‌ افتخارات‌ آنان‌ هم‌ پس‌ گرفته‌ شود. یووه‌ یکبار ترس‌ از دست‌ دادن‌ جام‌ها و نشان‌ها را تجربه‌ کرده‌ است‌ و آن‌ بعد از حکم‌ محکومیت‌ این‌ باشگاه‌ در استفاده‌ از مواد نیروزا بود اما قاضى‌ دادگاه‌ هیچ‌ اشاره‌اى‌ به‌ این‌ مسأله‌ نکرد و افتخارات‌ را از آنها باز پس‌ نگرفت.
دیگر تلفنى‌ در کار نیست!
از موقعى‌ که‌ موضوع‌ شنود تلفن‌هاى‌ لوچانو موجى‌ مطرح‌ شد، اعضاى‌ باشگاه‌ یوونتوس‌ فقط‌ رودررو با هم‌ حرف‌ مى‌زنندو هیچ‌یک‌ از تلفن‌هاى‌ همراه‌ و شخصى‌ خود استفاده‌ نمى‌کنند.
لوچانو موجى‌ به‌ عنوان‌ مجرم‌ ردیف‌ اول‌ که‌ هم‌ در انتخاب‌ داوران‌ نقش‌ داشته‌ و هم‌ در رضایت‌ بازیکنان‌ مورد نظر در فصل‌ نقل‌ و انتقالات، اگر حرفى‌ داشته‌ باشد همانند تمرین‌ قبل‌ از بازى‌ با پالرمو به‌ کمپ‌ ورزشى‌"SIsport" مى‌رود و آنجا با اعضاى‌ باشگاه‌ دیدار و گفتگو مى‌کند.
او ساعت‌ 30/13 روز شنبه‌ بدون‌ اطلاع‌ قبلى‌ به‌ محل‌ تمرین‌ یوونتوسى‌ها رفت‌ و با فابیو کاپلو، ایتالو گالبیاتى‌ و اعضاى‌ هیأت‌مدیره‌ بینکونرى‌ها ملاقات‌ کرد و با آنها صحبت‌ کرد. پلیس‌ ایتالیا دائماً‌ موجى‌ را تحت‌ نظر دارد و در مواقع‌ لزوم‌ هم‌ او را مورد بازجویى‌ قرار مى‌دهد. پرواضح‌ است‌ که‌ مدیر قدرتمند یوونتوس‌ در تله‌ بدى‌ گرفتار آمده‌ و شاید تنها راه‌ نجات‌ از این‌ دام‌ گسترده‌ استفاده‌ از همان‌ قدرت‌ مافیایى‌ است!


فوتبال در ایتالیا


ایتالیا یکی از کشورهای پیشرو فوتبال در جهان است. تیم ملی ایتالیا تاکنون سه بار در جام جهانی فوتبال به پیروزی رسیده است و باشگاههای آن 27 پیروزی بزرگ در لیگهای اروپایی داشته اند که آنها را در ردیف کشورهای موفقی چون انگلستان قرار داده است.

اواخر قرن نوزدهم بود که فوتبال از طریق انگلستان و سویس به شمال ایتالیا معرفی شد. اولین بازیها در ژنو، میلان و تورین برگزار می شد. اولین باشگاه فوتبال اینترناتسیونال تورین(Internazionale Torino) نام داشت، که در سال 1890 تاسیس شد و اکنون از بین رفته است و دیگری باشگاه کریکت و فوتبال ژنو (Genoa Cricket & Football Club) بود که در 1893 تاسیس شد.

تا قبل از 1898 که فدراسیون فوتبال ایتالیا (Federazione Italiana Giuoco Calcio - FIGC) شکل گرفت، بازیهای داخل کشوری توسط فدراسیون ژیمناستیک برگزار میشد. تیم ملی ایتالیا به علت پیراهن آبی آنان آتزوری ( Azzurri- آبی ) خوانده میشود. اولین دیدار بین المللی این تیم 15 مارس 1910 در میلان، در مقابل تیم فرانسه برگزار شد که با نتیجه 6-2 به نفع ایتالیا پایان گرفت. بعد از غیبت در جام جهانی اروگوئه در 1930، موفق به پیروزی در جامهای 1934 و 1938 که در ایتالیا و فرانسه انجام شد، گردید.

پس از جنگ جهانی دوم، تیم ملی ایتالیا دیگر نتوانست، موفقیتهای پیشین خود را تکرار کند، تا اینکه در سال 1978 مقام چهارم را کسب میکند و این مقدمه ای برای پیروزی دیگری در جام جهانی سال 1982میشود.

در سال 1990 ایتالیا میزبان جام جهانی میشود، هرچند در ابتدا همه این تیم را پیروز میدان میدانستند، اما شکست 4 بر 3 مقابل آرژانتین و 2-1 مقابل انگلستان در مرحله نیمه نهایی، آنها را در مقام سوم متوقف کرد. تیم ملی ایتالیا یکی از بداقبال ترین تیمها در زدن ضربات پنالتی بوده است و این موضوع این تیم را از سال 1994تا کنون از کسب مقام در جام جهانی بازداشته است.

از دیگر پیروزیهای مهم این تیم میتوان به کسب مدال طلای المپیک 1936 و دو مدال برنز در سالهای 1928 و 2004 اشاره کرد. تیم ملی زیر 21 سال این کشور بسیار موفق بوده است و تا کنون 5 پیروزی در هفت دوره از مسابقات فوتبال قهرمانی زیر 21 سال اخیر اروپا را بدست آورده است.

لباس تیم ملی ایتالیا در داخل کشور پیراهن و جوراب آبی با شورت سفید و در بازیهای خارج ازکشور پیراهن و جوراب سفید با شورت آبی میباشد. از سال 2004 تا کنون مارچلو لیپی مربیگری این تیم را برعهده دارد. بزرگترین پیروزی تیم ملی ایتالیا کسب نتیجه 9-0 در مقابل آمریکا سال 1948 و بزرگترین شکست وی 7-1 مقابل تیم مجارستان در سال 1924 بوده است.

از بازیکنان بزرگ تاریخ فوتبال ایتالیا میتوان به افرادی چون آلساندرو آلتوبلی، روبرتو باجو، فرانکو بارسی، جوزفه برگونی، پائولو مالدینی،روبرتو مانچینی،پائولو روسی، آلکس دل پیرو و بسیاری دیگر اشاره کرد.

از باشگاههای مهم ایتالیا نیز میتوان به اینتر میلان، آث میلان، آث رم و یونتوس اشاره کرد، که تاریخچه این تیمها را نیز میتوانید ـو آدرسای زیر ببینید:


آث میلان:

http://www.soccerhistory.blogfa.com/84083.aspx

اینتر میلان:

http://www.soccerhistory.blogfa.com/84121.aspx

یونتوس:

http://www.soccerhistory.blogfa.com/84084.aspx
__________________